10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328829
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1165 تعداد مشاهده : 804 تاریخ اضافه : 2010-10-21

 

جاناتان بل، کاتولیک سابق از بریتانیا (بخش اول)

اول ماه می 1987، در کشور انگلیس به دنیا آمدم. والدینم نام مرا جاناتان بل گذاشتند. والدینم هر دو به هروئین معتاد بوده و بارها شاهد بودم که مادرم مورد ضرب و شتم پدرم واقع می شد، در کل پدرم بیشتر به دوستانش توجه داشت.

مراحل بزرگ شدن زیاد برای من آسان نبود، اما در همان اعوان مددکاران اجتماعی مداخله نمودند و مرا موقتاً به پرورشگاه فرستادند.

چون مادرم فامیل زیادی داشت، هر بار که کسی می مرد در مراسم سوگواری گاهی اوقات چیزهایی درمورد خدا می شنیدم. وقتی که چهار سالم بود پدربزرگم فوت کرد، آن موقع برای اولین بار راجع به خدا چیزهایی را شنیدم. به سختی می توانستم بفهمم که آیا آنچه که شنیده ام واقعیت دارد یا نه.

فکر می کردم که او به بهشت رفته، و به این دلیل همیشه احساس می کردم خدا پیش من است. وقتی که به پرورشگاه رفتم، شروع به دعا خواندن نمودم. معتقد بودم که خدا وجود دارد و می تواند حرف های مرا بشنود.

اعتقاد به خدا با روح من درآمیخته بود. در سن هفده سالگی مرا به مادربزرگم تحویل دادند زیرا مسئولان پرورشگاه خیال می کردند که این محیط دیگر برای من مناسب نیست. پدرم از آپارتمان به پایین سقوط کرده و قسمت هایی از بدنش شکسته بود. مادرم نیز نگه داری خواهرم سالی را بر عهده داشت. مرتب به خانه می رفتم و آنها را می دیدم. خواهرم را خیلی دوست داشتم ولی او نمی فهمید چون هنوز نوزادی بیش نبود. مددکاران اجتماعی او را هم مانند من به پرورشگاه سپردند.

خیلی ناراحت شدم و اغلب فکر می کردم که که بالاخره یک روز او نیز این حس را خواهد داشت و به فکر من می افتد. در سن یازده سالگی مرا به مدرسه ی شبانه روزی فرستادند. این تجربه ی خوبی برای من بود. چون در سن حساس نوجوانی قرار داشتم به سوی مواد مخدر و اکل کشیده شده، و به خاطر گرفتن نمرات بد از مدرسه اخراج شدم زیرا هیچ وقت سر کلاس حاظر نبودم. این نمرات بعدها برایم اهمیت داشتند.

با وجود این مشکلات اعتقادم نسبت به خدا هنوز پا برجا بود. در دوازده سالگی تصمیم گرفتم به مذهب کاتولیک رومی روی بیاورم، چرا که در مدرسه کلاس های آموزش دینی داشتیم. می خواستم کاری کنم تا خدا از من راضی باشد. به همین دلیل دوست داشتم به کلیسا بروم.

بعد از ترک مدرسه مشکلات من دو چندان شد. خیلی زود به مواد مخدر روی آوردم، و این ها تمام زندگی من شدند. می توانم بگویم که معتاد شده بودم. از این وضعیت خوشم می آمد چون می خواستم هرچه زودتر به زندگیم پایان دهم. قوانین جزایی در انگلیس بر پایه ی لیبرال بود به همین خاطر زیاد مجازات نمی شدم.

سرانجام به دلیل مجروح کردن فردی به زندان افتادم، و این باعث تغییر زندگی من شد. نمی خواستم به فرد جنایت کاری تبدیل شوم به همین دلیل دوست داشتم هر چه زودتر از زندان بیرون بیایم.

همیشه به داشتن خانواده ای معمولی غبطه می خوردم. الکل مشکل اصلی من بود، ولی وقتی به زندان افتادم از این چیزها دور شدم. فرد دیگری شده و می خواستم در بیرون از زندان نیز به همین شکل باقی بمانم.

 وقتی که آزاد شدم، با دختری آشنا شدم مدتی را باهم بودیم ولی کم کم رابطه ی ما تیره شد. تصمیم گرفتم دیگر در این شهر نمانم و به جای دیگری نقل مکان کنم. بنابراین این شهر را با تمام دلبستگی هایی که به آن داشتم رها کرده و رفتم. می خواستم از نو شروع کنم.

ادامه دارد...


 

 

ترجمه: مسعود

سایت مهتـدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده است: 
(لقد کان فیمن کان قبلکم من الأمم المحدثون؛ فان یک فی امتی احد فانه عمر)
«
در میان امتهای گذشته، افرادی وجود داشتند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من، چنین کسی وجود می داشت، قطعاً عمر بود».
بخاری ش (3689)؛ مسلم، ش (2398)

 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010