10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 
  صفحه اصلی
  كليپهاي صوتي
  کليپهاي تصويري
  کـتـابـخـانـه
  ارسـال زندگینامه
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  تماس با ما
  ارتبـاط با ما
 
تعداد کليپهاى صوتى: 377

تعداد كليپهاى تصويرى: 9

تعداد کل مقالات: 2148
تـعداد اعضاء سایت : 607
بازدید کـل سایت : 3328182
 

سایت نوار اسلام

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

 

مشاهده مقاله   
 

شماره مقاله :

1162 تعداد مشاهده : 647 تاریخ اضافه : 2010-10-20

 

آنتونی، پیرو سابق فرقه ی مورمون، از آمریکا (بخش 2)

 ...

قبل از این که از حرکت بایستم، اطلاعات زیادی را درمورد اسلام کسب نموده بودم. چند روز بعد، نماینده ی یکی از این سایت ها ایمیلی را برای من فرستاد. او به خاطر علاقه ام به اسلام از من تشکر نمود، و به من گفت که هر وقت سؤالی در خصوص دین اسلام داشتم می تواند کمکم نماید.

این چنین بود که گفت و شنودهایی بین ما به صورت آنلاین شروع شد. او اطلاعات زیادی راجع به اسلام در اختیار من قرار داد. از او سؤالات سختی می پرسیدم. این که چگونه مسلمانان ماجرای به صلیب کشیده شدن مسیح را تأیید نمی کنند؟ او گفت که با هم قرار ملاقاتی گذاشته تا در این باره برایم توضیح دهد، من نیز قبول نمودم. در یک کافی شاپ نزدیک همدیگر را ملاقات نمودیم. گفتگوی ما من را به ترس و هراس انداخت.

او به من آیاتی از انجیل را نشان داد که اغلب آن را می خواندم. ما همدیگر را در حالی ترک کردیم که وی یک جلد قرآن و سی دی از کپی سخنرانی های اسلامی را به من هدیه داد. خیلی زود به خانه رفتم، می دانستم که این دین، دین خدایی است، ولی نمی خواستم با عجله به آن روی آورم. در عوض بیشتر مطالعه می کردم.

نتیجه ی تمام مطالعات من به این جا ختم شد که اسلام مسیر الهی می باشد. هنوز هم از اینکه مسلمان شوم می ترسیدم. اسلام آوردن تصمیمی برای زندگیم بود، و قصد نداشتم این تصمیم را از روی بی میلی انجام دهم.

یک روز، یکی از برادران مسلمان می خواست مرا با خود به نماز جمعه ببرد. شب قبل از آن، تمام این انرژی را که در این مدت کسب نموده بودم را از دست دادم. شیطان می دانست که می خواهم شهادتین را اعلان نمایم و مسلمان شوم. تمام طول شب چیزهایی را دم گوشم پچ پچ می کرد، سعی می کرد نشان دهد که اسلام راهی نیست که بخواهم به سوی آن بروم.

در واقع با وجود این تلقین ها آن شب نتوانستم بیش تر از یک ساعت بخوابم. به درگاه خداوند دعا نمودم، قرآن خواندم، و نمازبه جا آوردم. شیطان نیز در مقابل می خواست به من بفهماند که نباید به دین اسلام مشرف شوم.

حدود یک ساعتی می شد به خواب رفته بودم که مادرم مرا بیدار کرد. او می خواست به بیمارستان برود، چون برادر کوچک ترم آسیب دیده بود و از من خواست تا در خانه پیش دیگر بچه ها بمانم و او بتواند برادرم را به بیمارستان ببرد. مادرم گفت که تا ساعت شش بعد از ظهر نمی تواند برگردد.

وقتی این را شنیدم، دانستم که نمی توانم به مراسم نماز جمعه بروم. مجبور بودم در خانه بمانم. به مادرم گفتم و از او خواستم که اگر امکان داشته باشد من بروم. از آ ن جا که پول کافی برای بچه ها به همراه داشت به من این اجازه را داد. به خاطر این معجزه ی کوچک از خداوند تشکر کردم، برای این واقعه که زندگی مرا تغییر می داد.

وقتی که این برادر مسلمان فهمید که می توانم بیایم، خیلی خوش حال شد. سپس زود آماده شدم و به همراه او به مسجد رفتیم. چون شب قبل نتوانسته بودم بخوابم در میان راه احساس ضعف می کردم. نمی دانستم به خاطر نخوابیدن بود یا اینکه شیطان می خواست به من بقبولاند که مریض هستم و نمی توانم به مسجد بیایم.

دوستم به من گفت هر افکاری که شب قبل در سر من گذشته از جانب شیطان بوده است. چون می داند که تو به مسجد می روی و قصد اعلام شهادتین را داری به همین دلیل در تو ایجاد شک و تردید می نماید.

به هر صورت به مسجد رفتیم، و دوست مسلمانم چگونگی وضو گرفتن را به من یاد داد. بعد از وضو گرفتن احساس تازگی و طراوت می نمودم، در جایی که خداوند مورد پرستش قرار می گرفت ضعف و سستی از بدنم بیرون رفت. ما نزد امام مسجد رفته و به او گفتیم که می خواهم شهادتین را اظهار نمایم. او با گرمی به من خوش آمد گفت و دستانم را فشرد، دیگر برادران نیز دور ما جمع شدند و تبریک گفتند. آن ها مردمان خوبی بودند، مردان خدا.

در خطبه ی نماز جمعه، امام درباره ی وسوسه ی شیاطین که چگونه در گوش انسان نجوا کنان می خواهند ما را از راه راست به در برند موعظه نمود. این سخنان در من تأثیر به سزایی گذاشت. در این روز خداوند می خواست به من نشان دهد که چطور می توانم از وسوسه ی شیطان در امان بمانم. نتوانستم دیگر منتظر بمانم خودم را به جلوی جمعیت رسانده و شهادتین را اعلان نمودم. بعد از اینکه در انظار عموم شهادتین را خواندم، برادران مسلمان یکی یکی جلو آمدند و مرا در آغوش گرفتند، نمی توانید تصور کنید که در میان آن همه جمعیت چگونه در آغوش کشیده می شدم. همه تبریک می گفتند و اظهار می کردند که راه درست را انتخاب نموده ام.

این تجربه ی بسیار بزرگی برای من بود که در کلمات نمی گنجد. برای کسانی که این مقاله را می خوانند دعا می کنم که بتوانند بر شیطان چیره شوند همچنان که من امروز توانستم این کار را انجام دهم.

پایان

 


 

ترجمه: مسعود

سایت مهتـدین

Mohtadeen.Com

بازگشت به ابتدا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
     

اخبار جهان اسلام

سايت عصر اسلام

 

 

سايت اسلام تيوب

سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی

 

علي رضی الله عنه  به روايت از رسول

‎الله  صلی الله علیه و سلم  مي‌گويد ايشان فرمودند: «أُعْطِيتُ مَا لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ مِنَ الأَنْبِيَاءِ»، فَقُلْنَا مَا هُوَ يَا رَسُولَ الله، فَقَالَ: «نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، وأُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ الأَرْضِ، وسُمِّيْتُ أَحْمَدَ، وَجُعِلَتْ لِي التُّرَابُ طَهُوراً، وَجُعِلَتْ أُمَّتِي خَيْرَ الأُمَمِ». (به من چيزهايي داده شده‌است كه به هيچ‌يك از پيامبران داده نشده‌است، گفتم: اي رسول خدا، آنها چه هستند؟ فرمود: خدا رُعب و هراس از مرا در دل دشمنانم انداخت و با آن یاریم کرد و به من كليدهاي زمين داده شده، به اسم ‌احمد نام گذاري شدم، خاك برايم وسيله پاك كننده قرار داده شده و امتم بهترين امّتها قرار داده شده ‌است.
صحيح بخاري، ش335




 

شما از كجا با اين سايت آشنا شديد؟


1- لينك از سايتهاى ديگر
2- توسط دوستان
3- جستجو در انترنت

 

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------

کلیه حقوق سایت متعلق به سایت مهتدین می باشد.

All Rights Reserved For Mohtadeen.com © 2009-2010