درک صحیح از خداوند، که مدت ها بود در پی آن بودم، و تنها راهی که بواسطه ی آن می توانستم به آرامش روحی دست یابم، را بواسطه ی شوهرم پیدا نمودم.
نحوه ی آشنایی ما به هم دیگر نیز خود مانند معجزه ای الهی بود. در آغاز، اصلاً درباره ی دین صحبت نمی کردیم و هیچ اختلافی در این رابطه با هم نداشتیم.
یک روز، که به دلیل دیدن یک دوست قدیمی احساس بسیار خوب و شادی داشتم، او (که آن موقع هنوز باهم ازدواج نکرده بودیم) به من گفت که می خواهد بهترین چیز در زندگی اش را به من بدهد؛ ایمان را. آن روز خداوند کلمات به جا و مناسبی را بر دهان او نهاد و من حقیقتاً برای شنیدن آنچه او می خواهد از قرآن کریم، معجزات آن و معنای یکایک حرکات بدنی در نماز، بگوید مشتاق بودم.
گرچه تنها بحث و گفتگویی درباره ی آن موضوعات بود، برای وادار نمودن من به خواندن کتاب هایی که به دست می آوردم و تا جاییکه می توانستم، کافی بود. با هر کتاب و با هر صفحه به تدریج گمشده ام را پیدا می کردم، چیزی را که تمام آن سال ها به دنبالش گشته و از کشیش های بسیاری پرسیده بودم. من پاسخ بسیاری از سؤالاتم را در آن کتاب ها یافتم و در نتیجه در جان و دلم به آرامش دست یافته و همچنان در جستجوی حقیقت بودم.
همین چند ماه قبل مسلمان شدم، و حس تولد دوباره ی دینی حیرت انگیز است. خداوند من را آن قدر دوست می داشت که اجازه داد دوباره تولد یابم، با آنکه 21 سال از عمرم می گذشت، سنی که در آن می توانستم شکرگزار این هدیه ی خداوندی باشم. اکنون من یک مسلمان هستم. کسی نمی تواند باور کند که چه حال و هوای غریبی دارد مسلمان بودن!
خداوند کاری کرد که آفتاب را متفاوت با آنچه در مسیحیت می دیدم رؤیت نمایم. اکنون دیگر آفتاب معنای متفاوتی نزد من دارد. می دانم که این تابش خورشید که خداوند هر روز به ما عطا می فرماید، شیوه ی اوست در نشان دادن لطف و مرحمت او به ما و اینکه چه اندازه ما را دوست داشته و مراقب ماست. بواسط هی رحمت او ما سرما را احساس نمی کنیم، و می توانیم جهان را با رنگ های مختلف ببینیم. خداوند شب را آفرید تا نشانمان دهد، روشنایی چه اندازه زیباست. او خواست ما به او ایمان بیاوریم، که در پس هر تاریکی و سردی، صبحی تازه و دلپذیر را برایمان می آورد. به این ترتیب، خداوند نشانه هایش را به ما نشان می دهد. او دیدگانی به ما بخشیده تا کلام او را در تک تک معجزاتش مشاهده کنیم.
بسیار خرسند و سپاسگزارم از این هدیه ی الهی که من را قادر به دیدن دوباره ی جهان نمود، که بالاخره بتوانم قدردان نعمت زندگانی ام باشم. او در زندگی به من نوری تازه و شفاف بخشید، و اکنون می توانم نشانه های او را به گونه ای دیگر دور و بر خویش ببینم. با معجزاتی که او به من نشان می دهد، درمی یابم که بر راه درست در حرکتم، که او با من است. این جهان یک روزه این قدر تغییر نیافته و حتی در21 سال عمرم نیز چنین نشده، بلکه هرچه هست کیفیت زندگانی من و فهم صحیح من از خداوند است که باعث این تحولات گشته است.
امیدوارم که جهان به تمامی چنین متحول شود. این روزها مردم خسته و خشمگین از گشتن به دنبال آرامش از طریق موفقیت های زمینی هستند. آن ها از نفرت نسبت به هم و حسادت به یکدیگر خسته اند. ملت ها در پی بقا بواسطه ی جنگ می باشند، کشورها می کوشند با هم در صلح باشند اما نمی توانند بدون جنگ تاب آورند.
هر روز، جهان بیش تر و بیش تر فرو می رود. تنها راه برای متوقف کردن آن اسلام است، مسیر انسانیت آدمیان! با عشق و آگاهی در دل هرکس نسبت به خداوند متعال، از آن زندگانی خیالی که در سرمی پرورانیم در عالم واقع بهره مند خواهیم گردید. می توانیم آینده ای روشن برای فرزندانمان تدارک ببینیم؛ از دیدن هم هراسان نشده و مانند جزئی از عالم هستی زندگی خواهیم نمود.
والسلام.
منبع: http://www.islamreligion.com/articles/1532/
ترجمه: مسعود
سایت مهتـدین
Mohtadeen.Com
|