|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
مساوات در خانواده |
نویسنده:محمد قطب مترجم: سيد هادي خسروشاهي
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد:
همچنان كه در پيش گفتيم آميزش زن و مرد بايد به يكي از دو طريق صورت گيرد: يا مانند عادتي كه در ميان بيشترحيوانات(بعضي از حيوانات، نظامي شبيه به خانواده انسان دارند، يعني در ميانشان اشتراك جنسي نيست و اگر نري به فكر تجاوز بيفتد نزاع برپا گرديده سرانجامآنكه قويتر است بر ضعيف چيره ميشود.) رايج است، تمام زنها در اختيار تمام مردها باشند و يا اينكه يك زن از آن يك مرد و يك مرد مختص بهيك زن گردد. طبيعي است كه فقط در صورت اخير انسان به شرافت و متانت واقعي خود نايل آمده و با قطع نظر ازاديان، نميتواند حالت اول را موجب صلاح و خير بشريت دانست.
براي رهايي از بحرانهاي جنسي و برطرف ساختن مضار آزادي مطلق فردي بايد نظامي داشته باشيم كه لذايذ جنسيرا با آرامش ضمير و سلامت اعصاب توأم كند. اين نظام از نظر اسلام (و تمام اديان آسماني) ازدواج است.
ازدواج در اسلام بيش از بقيه اديان مورد اهميت واقع گرديده. ازدواج طغيان شهوت را فرو مينشاند و همچنين فكر راآمادگي ميبخشد تا به مراحل عالي زندگي بينديشد و به خاطر رسيدن به هدفهاي جاويد انساني مبارزه كند.
از نظر اسلام، روابط خانوادگي بايد بر پايه «مساوات در حقوق انساني» استوار باشند. همه افراد از زن و مرد و كوچكو بزرگ بشرند و بايد به طور مساوي از حقوق انسانيت بهرهمند گردند. يعني همه جانشان مقدس و مالشان مقدس وآبرو و عرضشان مقدس بوده، كسي هرگز حق تجاوز به آنها را ندارد. در موضوع اجر و پاداش نيز همه همينگونهيكسانند. قرآن اعلام داشته كه:
«هركس كار نيكو كند، چه زن باشد يا مرد، به او زندگي پاكيزه ميبخشيم و پاداش نيكو ميدهيم» (نحل: 97).
اما از آنجا كه اسلام هميشه بر مبناي فطرت قدم برداشته و دستورات و قوانين خود را متكي به واقعيات زندگي كرده،هيچگاه زن و مرد را شبيه هم ندانسته است. ميان طبايع زن و مرد تفاوتهاي مهمي وجود دارد و به موجب هميناصل وظايف هر يك از آن دو نيز با ديگري فرق دارد.
اسلام ميان زن و مرد در دو مورد مهم فرق قايل شده، يكي رياست و ديگري ارث است.
الف ـ ارث
نخست درباره ارث كه موضوعي اقتصادي است، صحبت كنيم، چه مدعيان علم اقتصاد نسبت به اسلام بدبين شده،آن را نظامي «عقب افتاده» و مستبد خواندهاند. اما اسلام براي زن حقوقي قايل گرديده كه هنوز خانمهاي دنيا در نقاطمختلف گيتي براي بدست آوردن آن حقوق، دست و پا ميكنند و كسي هم به دادشان نميرسد!
منطق اسلام در باب ارث آنست كه قرآن ميگويد:
الذكر مثل حظ الاثنين(نساء: 11).
«بهره مرد برابر با بهره دو زن است».
و بسيار هم حرف صحيحي است. زيرا مرد عهدهدار هزينه زندگي است و زن در اسلام هيچگاه اجباري ندارد كه نفقهبپردازد.
زن حق دارد كه اموال شخصي خود را هرجا كه مايل باشد مصرف كند. بنابراين، ظلم و استبداد كجاست؟
زن از نظر حساب اسلامي، ثلث اموال موروثه را براي مصرف شخصي خود برميدارد و به مرد نيز دو ثلث ديگر راميدهند ولي بشرط آنكه مخارج زن و فرزند و ساير اعضاي خانواده را متعهد گردد در اين صورت وجداناً خود حسابكنيد و بگوييد كه برد با كيست و به كداميك سهم بيشتري اصابت كرده است؟
مرد بي زن، كه جز براي خويشتن خرجي ندارد سخن ما را باطل نميكند. چه وي بسيار در اقليت قرار گرفته و ملاكقانونگذاري هميشه وضع غالب و رايج جامعه است.
به هرحال، جريان طبيعي آناست كه مرد مخارج خانواده خود را تكفل كند و شاخصترين افراد خانواده زن ميباشد.شوهر حق ندارد كه در اموال زن بدون اجازه وي تصرف كند و زن نيز هر اندازه كه ثروت داشته باشد، باز مخارجزندگيش را مرد ميپردازد.
در مواردي كه مرد هزينه نپردازد و يا بناي ستمگري و تندي با زن بگذارد، زن ميتواند به حاكم شرع شكايت كند وسپس حاكم از شوهر التزام نفقه ميگيرد و يا دستور جداييشان را صادر ميكند. با اين همه، آيا باز شبههاي درباره «بهرهمرد برابر با بهره دو زن است» از نظر بحث اقتصادي، تبعيض عليه زن بشمار ميرود؟
ضمناً بايد يادآور شويم كه اينگونه تفاوت ميان زن و مرد فقط در باب ارث آمده، و اما در ساير امور اقتصادي، ديگرهيچ فرقي ميان آن دو نيست و مثلاً اگر كار مشابهي انجام دهند، هر دو دستمزد مساوي خواهند گرفت. اسلام مياندستمزد زن و مرد و بهرههاي تجاري آنان هيچ تفاوتي قايل نگرديده است. ولي زنان انگلستان اكنون كه 14 قرن از زماناسلام ميگذرد براي درك چنين مساواتي دست و پا ميكنند!!
همه دشمنان مغرض اسلام و برخي از مردم عامي مسلمان چنين پنداشتهاند كه زن در اسلام به نصف مرد ميارزد.ولي ما با حساب عدد ثابت كرديم كه در باب ارث فرق ميان آن دو سطحي بوده و با در نظر داشتن وظايف مرد در بابپرداخت هزينه خانواده، كفه زن سنگينتر نيز شده است.
اما دليل آنكه چرا در باب «دادرسي» شهادت دو زن با شهادت يك مرد برابر است، اينست كه دادرس در قضاوت خودنياز به اطمينان و وثوق هرچه بيشتر دارد. در حالي كه زن به لحاظ سرشت، موجودي عاطفي است، يعني طوريآفريده شده كه عواطف و احساسات بر وجودش چيرگي خاصي دارد. از اينرو احتمال آن ميرود كه به هنگام شهادتعواملي او را از مرز حقيقت بلغزاند. پس بايد براي تأييد شهادت وي زن ديگري اضافه شود كه اگر اولي لغزيد، دوميضعف او را جبران كند.
ب ـ رياست يا سرپرستي؟
كارهايي كه ميان زن و مرد مشتركست بدون شك نياز به مديريت و سرپرستي دارد.
در خانواده يا مرد بايد رئيس باشد، يا زن، و يا هر دو. حالت اخير كه زن و مرد مشتركاً حكمفرماي خانواده باشند،پذيرفتنش بعيد به نظر ميرسد. زيرا تجربه ثابت كرده كه چون دو رئيس بر سر كاري گماشته شوند. ميانشان اختلافاتشديدي رخ داده و نزاع و كشمكش، آن كار را به بينظمي ميكشاند. قرآن در باب توحيد نيز به اين قسمت اشاره كرده،ميگويد: «اگر در آسمان و زمين خدايان ديگري وجود داشتند، قطعاً همه جا به تباهي درميافتاد».
پس اگر درباره خدايان چنين خطري احتمال دارد، درمورد افراد معمولي احتمال وقوعش به مراتب بيشتر خواهد بود.
روانشناسي ميگويد: كودكاني كه در محيط خانواده ناظر زد و خوردهاي بياساس پدر و مادر هستند و همواره ايشان رابر سر رياست خانه در نزاع و مرافعه ميبينند، از نظر رشد عاطفي نابسامان ببارآمده، در ضميرشان هيجانهاي روانيعقدههايي پديد ميآورند.
بنابراين، نميتوان زن و مرد را با هم رئيس خانواده قرارداد، رئيس بايد يكي از آن دو باشد: يا زن، يا مرد.
پيش از آنكه وارد بحث شويم، نخست پيش خود حساب كنيم و ببينيم كدام يك از اين دو عنصر بيشتر لياقت رياست وسرپرستي خانواده را دارد: «عقل» يا «عاطفه»؟
بيشك جواب خواهد گفت كه «عقل». زيرا انفعالات حاد عاطفي آن را تحت تأثير قرار نميدهد و ميتواند درباره امورخوب مطالعه كند و شئون زندگي را تحت بررسي و تجزيه و تحليل درآورد.
مرد با طبيعت عقلاني خويش و با صلابت اعصاب و نيروي مقاومتش در برابر مشكلات، به مراتب بيش از زن آمادگيدارد كه رئيس خانواده گردد.
اگر ميگوييد: اين اختلاف در زن و مرد معلول تربيتهاي قديمي است كه در ناخودآگاه زن نهفته و احساسات وي راچنين بارآورده است، در جواب خواهيم گفت: لطفاً سري به آمريكا بزنيد و ببينيد كه با وجود مساوات كاملي كهسالهاست ميان زن و مرد در كليه شئون منظور شده و به زن شخصيت مستقلي بخشيدهاند، باز او بسراغ مرد ميرود واز بازوان و حوصله سرشار وي در زندگي مدد ميگيرد.
زن اگر از آغاز زندگي زناشويي «رئيس» خانه شود، چون هنوز با امور خسته كننده بچهداري و تربيت فرزندان عادتپيدا نكرده، از زير بار آنها شانه تهي ميكند و براي تحمل اينگونه زحمتها تمايل و حوصلهاي از خود ابراز نميدارد.
زن بايد با كمك و صلاحديد مرد به امور خانهداري بپردازد. رياست مرد بايد بر مبناي تفاهم و مهرباني و دلسوزي وكمك باشد و مرداني كه با زنان خود كجرفتاري و ستمگري دارند، شديداً مورد تنفر اسلام و مبغوض پروردگار هستند.پيغمبر اسلام از مردان تقاضاي مدارا نسبت به همسرشان داشت و حتي ميگفت درباره زن ناسازگار نيز به نرمي رفتاركنند و حقوق تأديبي خود را دربارهشان اجرا ننمايند.
اسلام با اينگونه تعليمات و نزاع و كدورتها را از دل ميزدايد و تفاهم و دوستي را بهجاي آن مينشاند. حديثميگويد:
«بهترين شما كسي است كه با زنش بهتر رفتار ميكند.»
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین. وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.
سایت مهتدین www.Mohtadeen.Com |