تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

جوان هلندی به دین اسلام مشرف شد (نورالدین ویلدمن)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

تا به حال داستان اسلام آوردن خودم را برای کسی تعریف نکرده ام، مردم تا می فهمند که مسلمان شده ای همیشه سؤالات مشابهی را بارها و بارها از شما می پرسند. واکنش والدینتان در این باره چه بود؟ آیا به خاطر ازدواج با مسلمانان این کار را کرده ای؟ آیا جامعه ی مسلمانان شما را به عنوان یک تازه مسلمان می پذیرند؟ اما بیشتر مردم از من می پرسند چرا به دین اسلام مشرف شدم؟

قبل از اینکه مسلمان شوم، حتی در جستجوی خدا و دلیلی برای زندگی کردن و هدفم نبودم. فقط به مطالعه کتاب علاقه داشتم، گاهی به کتاب فروشی می رفتم بدون اینکه بدانم دارم چه کتابی می خرم. انواع کتاب های اجتماعی، فلسفی و تاریخی را می خواندم.

در میان کتاب ها کتابی با جلد سبز نگاهم را متوجه خود ساخت. نام کتاب "اسلام و ارزش ها، اصول و واقعیات" بود. کتاب را در دست گرفتم و نگاهی به آن انداختم. فهمیدم که خیلی کم مسلمانان را می شناسم و نظری راجع به اینکه به چه چیزی معتقد هستند ندارم.

در ضمن اسلام در صدر اخبار قرار دارد و به نظرم روی هر دو بخش خارجی و درونی تأثیر گذاشته است. تصمیم گرفتم کتاب را خریداری نموده تا ببینم محتوای این دین درمورد چیست، غافل از اینکه چهار سال و نیم بعد مرا مستقیماً به سوی اعلام شهادتین سوق خواهد داد. قبل از اینکه شروع به مطالعه راجع به اسلام نمایم افکار منفی بسیاری درمورد آن داشتم. به عنوان مثال، تعجب می کردم از اینکه چطور یک مسلمان می تواند اذعان نماید که فرد دیندار و متقی است درحالیکه به همسرش ظلم و ستم می کند.

نمی توانستم درک کنم که چرا مسلمانان در برابر دیگر ادیان تا این حد متعصب هستند به جای اینکه بگویند همه به یک خدا باور دارند. با چنین دید و باوری شروع به مطالعه نمودم. بعد از اولین کتاب دومین کتاب و سپس سومین کتاب همچنان ادامه داشت. پس از چند سال تقریباً کتاب های بسیاری را درمورد اسلام خواندم و این جای شگفت بود.

متوجه شدم که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است که مؤمن خوب کسی است که با همسرش رفتار خوبی داشته باشد. همچنین تمدن اسلامی در تمام طول تاریخ بردبار و شکیباترین دین در برابر وقایع بوده است.

مراکز دعوت اسلامی زیادی در دوروبر محل زندگیم وجود نداشت. بیشتر از مسلمانانی که می دیدم کمک می گرفتم. البته آنها هم راجع به سازمان های دعوت و تبلیغ اسلام چیز زیادی نمی دانستند و کسی که خیلی به این امر واقف باشد را نمی شناختم. وقتی ماه رمضان فرا رسید تصمیم گرفتم روزه بگیرم. واقعاً هیچ کتابی نمی تواند به شما بگوید که چه احساسی نسبت به آن دارید، بنابراین نزد یکی از همکاران مسلمانم رفته و به او گفتم که می خواهم همراه شما روزه بگیرم. قرآنی را خریداری کرده و در اینترنت جدول سی روزه ماه رمضان را پیدا کردم.

در آن ماه چیزهای بسیاری یاد گرفتم، بعد از ماه رمضان به مسجد رفته تا زکاتم را بپردازم. پیش خودم مجسم کرده بودم که دادن پول با انگیزه و هدفی خوب بهترین کاری است که می توان انجام داد، بنابراین مسلمان نبودن من دلیلی نمی شد که پول را نپردازم. آنجا بود که برای اولین بار با خادم مسجد شهرمان آشنا شدم. او پرسید که آیا مسلمان هستم؛ در پاسخ گفتم: نه، من مسلمان نیستم، اما ماه رمضان را کامل روزه گرفتم.

او به من گفت که زیاد سخت نگیرم، فرصت کافی را به خودم بدهم و عجله نکنم. ماه ها گذشت و من همچنان به مطالعه ی کتاب های اسلامی ادامه دادم. به هر حال برای هر سؤالی که برایم پیش می آمد پاسخی پیدا کردم درواقع اسلام پاسخ متقاعد کننده ای برای تمام سؤالات من داشت.

ماه رمضان سال بعد برای دادن زکات به همان مسجد رفتم و باز خادم مسجد را دیدم. از من پرسید که آیا مسلمان شده ام؟ در پاسخ گفتم نه هنوز چون شما به من گفتید زیاد سخت نگیرم و آرام آرام پیش بروم. سرش را تکان داد و گفت: "بله من گفتم به خودت فرصت کافی بده اما نه تا این اندازه".  

از قبل مصرف الکل و گوشت خوک را کنار گذاشته بودم و سعی داشتم تا خود و دیگران را وادار نمایم که به خوبی رفتار کنیم. تعطیلاتم را به ترکیه رفتم و از مساجد بزرگ و با شکوه آنجا دیدن کردم. با دیدن چنین مناظری هر لحظه وجود پروردگار را بیشتر در زندگی خودم می توانستم احساس کنم.

در اینترنت در تالار گفتگوی هلندی ها با بانوی تازه مسلمانی آشنا شدم. او از من پرسید که آیا مسلمان هستم، و سپس ازمن دعوت کرد تا به منزلشان بروم و با همسرش که مسلمانی اهل مصر است آشنا شوم. روز بعد شام را با آنها خوردم و همراه همسرش درمورد اسلام صحبت کردیم.

او شیوه ی درست نماز خواندن را به من یاد داد، در حالی که مراقب نماز خواندن من بود سعی کردم تا جایی که می توانم درست و دقیق بخوانم. پس از آن از من پرسید که آیا آمادگی مسلمان شدن را دارم؟ در پاسخ گفتم: "بله فکر می کنم آماده هستم".

با اینکه هنوز رسماً شهادتین را اعلام نکرده بودم ولی در درون خودم مسلمان بودم. به این باور رسیدم که به غیر از پروردگار هیچ خدایی وجود ندارد و او خالق همه ی ما است. همچنین پیامبر صلی الله علیه وسلم آخرین پیام آور او بود. می خواستم روزه بگیرم، زکات بدهم، نماز بخوانم و هنوز هم در آرزوی رفتن به حج هستم.

یکی دو هفته بعد همراه دوست مسلمان مصری به مسجد رفتیم. او قبلاً با امام مسجد صحبت کرده بود و از آمدن من خبر داشتند. پدرم نیز همراه دوربین عکاسی به آنجا آمده بود. امام کلمه به کلمه شهادتین را می خواند و من هم به دنبال او تکرار می کردم. وقتی شهادتین را می خواندم دوست مسلمانم آن را به زبان هلندی برایم ترجمه می کردم. احساس آرامش عجیبی داشتم و خوشحال بودم. ناگهان نام نورالدین به ذهنم خطور کرد و آن را برای خود انتخاب نمودم.

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com