|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
ماریا لوییس برناب، کاتولیک سابق از فیلیپین (قسمت آخر) |
خداوند مرا با این هدف به قطر آورد، تا به جستجوهایم پایان داده و روزهای باقی مانده زندگیم را طبق روش پیامبر صلی الله علیه وسلم، او را پرستش نمایم. شیوه خدا شیوه ی ما نیست زیرا او بهتر می داند. درواقع با پیش آمدن وقایعی برایم، اینجا در قطر، با نگاهی به گذشته می بینم که چگونه چنین مسیر عالی و با شکوهی را به وجود آورده تا مرا به سوی آن بکشاند. در سال 2009، شرکتی که در قطر در آن استخدام شدم، با مشکل مواجه شده و بسیاری از کارمندانش را از کار برکنار کرد و فرصتی به آنها داد تا دنبال کار دیگری بگردند. اینکه چطور در این شرکت باقی ماندم نیز از جمله الطاف الهی بود که در آن خداوند برایم سرنوشتی دیگر رقم زده بود. موقعیتی که در حال حاظر دارم در آن کار می کنم، یک مؤسسه ی اسلامی می باشد که تابع شریعت اسلامی بود و بخشی که من در آن مشغول به کار بودم فرصتی را در اختیار من نهاد تا به شغل رویایی خودم یعنی مسئول روابط عمومی برسم. از موقعی که غرق در تهیه خبرنامه ها و بازاریابی و فروش اجناس شدم، مجبور بودم در تماس با ارزش های اسلامی باشم و همین باعث شد تا به صورت جدی به مطالعه ی اسلام بپردازم. آن موقع فهمیدم که دارم از مطالعه کردن لذت می برم و هر چیزی که به دستم می رسید را می خواندم. اوایل سال 2010، با یک فیلیپینی مسلمان آشنا شدم. اصلاً هیچ بحث و گفتگویی درمورد مذهب با هم نداشتیم. او می دانست که چقدر کاتولیک دینداری هستم. وی می گفت که در خانواده اش هم مسیحی و هم مسلمان وجود دارد. به من اطمینان داد که در کل نباید نسبت به آن احساس نارضایتی نمود. ویژگی هایی را در وی مشاهده کردم که به دنبال آن بودم. نظر وی درمورد رابطه همانگونه بود که خودم به آن معتقد بوده ام. بنابراین دین هرگز مسئله ساز نبوده و به اعتقادات یکدیگر احترام می گذاشتیم. یک بار همراه مدیرم به نمایشگاه هنر خطاطی و خرید چند قلم جنس برای شرکت به مرکز فرهنگی و اسلامی قطر (فنر) رفتیم. در آنجا کتابی راجع به زنان مسلمان خریداری کردم و سه ماه بعد شروع به خواندن نمودم، آن موقع نامزدم در قطر نبود. احساس کردم آیات قرآنی که در کتاب آمده مستقیماً با من حرف می زند. وقتی داشتم درمورد شخصیت زنان شایسته مسلمان می خواندم، فهمیدم که مسیر زندگیم مطابق با تعالیم اسلامی می باشد. سپس ترجمه ای از قرآن را تهیه نموده و با خواندن آن، احساس آرامشی خاص سراسر قلبم را فرا گرفت که باعث شد اشکم در بیاید. با خودم گفتم، باید آن را دنبال کنم. از مؤسسه های اسلامی درخواست راهنمایی نمودم، و از همکارانی که با سواد بودند مطالبی را برای مطالعه فراهم آوردم. در اینترنت سایت های اسلامی را بررسی می کردم، تقریبا هر چیزی که به نظرم به در بخور بود را می خواندم. وقتی نامزدم از فیلیپین باز گشت، به هر حال او در بالابردن سطح آگاهی دینی من نقش چندانی نداشت. با خودم گفتم که لازم است برای خودم مشخص کنم که آیا تحت تأثیر او در زندگی اسلام را بپذیرم یا این تصمیم از انتخاب شخصی من ناشی می شود... از اعماق جان و دل من. وقتی به مطالعه ی بی وقفه ام پایان دادم، با مشکل مواجه شدم طوریکه سردرگم مانده بودم که چطور دعا کنم. آیا به شیوه ی کاتولیک ها دعا می کردم و یا طبق اصول اسلام نماز می خواندم. بلاتکلیف مانده بودم. تا اینکه یک شب از خواب برخواسته و شروع به رازو نیاز با پروردگار نمودم. خدایا! گیج شده ام، هیچ کاری از دستم بر نمی آید. خودم را تسلیم تو کردم و بعد آرامش نصیبم شد، لطفاً کمکم کن. پس از مدتی حمایت های خداوند را احساس کردم، این فرصت که نیاز به درک و بصیرت داشتم را به من داد. روزی که من شهادتین را اعلام نمودم مصادف با سونامی مرگبار ژاپن بود. احساس آرامش عجیبی در قلبم می کردم. به مرکز اسلامی قطر رفته و در کلاس های آموزش اصول مبادین اسلام شرکت کردم. این حرکت زمانی صورت گرفت که سرانجام توانستم به پاسخ آخرین سؤالی که داشتم برسم. اگر چنانچه از نامزدم جدا شده آیا می توانم به تنهایی مسلمان شوم؟ وقتی که از دنیا رفتم خانواده ام چه تصوری از من خواهند داشت؟ بعد از این که شهادتین را اعلام نمودم اشک از چشمانم سرازیر شد. خانواده ام بلافاصله مرا به عنوان دختری مسلمان پذیرفتند و از خداوند سپاسگذارم. نامزدم پس از خبردار شدن فوراً پیام تبریک برایم فرستاد. پایان ترجمه: مسعود |