تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

حلیمه دیوید، مسیحی سابق از آمریکا

پدرم مرا طبق آیین آبا اجدایش تربیت نمود. او زحمت زیادی کشید تا ارزش های مسیحیت را به من بیاموزد. وقتی دبستانی بودم خیلی زیاد انجیل می خواندم و متوجه شدم که تناقضات فراوانی (خوردن گوشت خوک، مرگ عیسی مسیح علیه السلام) در آن وجود دارد.

وقتی دوازده سالم بود، به این نتیجه رسیدم که دیگر نمی توانم به مسیحیت اعتقاد داشته باشم، اما نمی دانستم که باید به چه چیزی فکر کنم. شروع به جستجو درمورد پروردگار نمودم و هدایت واقعی را از او خواستم. پیدا کردن خدا کار سختی بود و سؤالات زیادی ذهنم را به خود مشغول ساخته بود. می دانم که همه ی ما این گاهی این سؤالات را از خود می پرسیم؛ چرا و به چه منظور در این دنیا وجود دارم؟

پیچیدگی و گوناگونی سیستم مبهمی که تشکیل شده از دو عنصر انسان و جهان می باشد، اشاره به این دارند که خالقی توانا و برتر آنها را آفریده است. طرح بیانگر وجود طراح است. وقتی که انسان در ساحل جا پاهایی را می بیند، فوراً نتیجه می گیرد که انسانی قبلاً در اینجا قدم زده است. هیچ کس باور نمی کند که تصادفی با امواج دریا چنین جا پایی به وجود آمده است.

هیچ انسانی به طور غیر ارادی استنتاج نمی کند که بدون هدف به وجود آمده است. چون هر عمل هدف داری محصول طبیعی هوش بشری است، انسان به این نتیجه می رسد که خداوندی قادر و توانا آنها را به منظور خاص آفریده است. به این دلیل انسان نیاز دارد هدف از خلقت خود را بداند تا آنکه زندگی او دارای معنا و مفهومی بوده و در نهایت از آن بهره ای ببرد.

نوزده سالم بود که اسم خودم را جستجوگر حقیقت گذاشته بودم. سفرهای زیادی برای یافتن فرهنگ و عقایدی که مرا در پیدا کردن خدا راضی کنند، کردم. ادیان و مکاتب بسیاری ازجمله؛ تائوئیسم، ویکا، بودیسم، رستآفرین، یهودیت، مبلغان بی طرف، مسیحت و هندوئیسم را مورد بررسی قرار دادم. چند کتاب درمورد اسلام مطالعه کردم اما فوراً آن را کنار گذاشتم چون فکر می کردم که مانند ادیان دیگر چیز جالب توجهی ندارد.

می دانستم که مسلمانان خدا را می پرستند و حضرت محمد صلی الله علیه وسلم پیامبر آنها است، و روزی پنج مرتبه نماز می خوانند. پنج بار در روز؟ فکر کردم که این کار خیلی زیادی است و امکان ندارد که از دینی از جانب پروردگار باشد. وقتی به کشورم بازگشتم، از هیچ یک از ادیان بررسی شده رضایت مرا به خود جلب نکردند. تصمیم گرفتم به دانشکده ی پزشکی بروم.

وقتی می خواستم به دانشگاه کلورادو بروم در تمام طول سفر جوانی کنار من نشسته بود. او نامش ابراهیم و اهل آفریقا بود که می خواست به دانشکده ی مهندسی برود. شروع به حرف زدن نمودیم و فهمیدم که او مسلمان است. درباره ی اسلام از وی سؤالاتی کردم و او در پاسخ گفت که مسلمانان به غیر از خدای بی همتا به هیچ خدای دیگری معتقد نیستند و حضرت محمد صلی الله علیه وسلم آخرین پیامبر خدا است.

نتیجه گرفتم که حضرت موسی قبل از پیامبر اسلام مبعوث شده است و مسیحیت و اسلام پشت سر هم برای بشریت ظهور کرده اند. من جویای اطلاعات بیشتری راجع به اسلام شدم و او نیز کتابچه هایی درمورد نماز و ذکر به من داد. سپس رو به ابراهیم کردم و گفتم که چگونه می توان مسلمان شد. وی گفت که باید شهادتین بخوانم.

با باور و اعتقاد به آن همان لحظه در اتوبوس مسلمان شدم. بنابراین تنها با پانزده دقیقه صحبت کردن با ابراهیم مسلمان شدم. این موضوع مربوط به هفت سال پیش بود. تصمیم گرفتم وقتم را صرف فرا گرفتن دین جدیدم نمایم و به "اوتا" نقل مکان کردم، از این رو هیچ گاه به دانشکده ی پزشکی نرفتم.

در آنجا با مسلمانان زیادی آشنا شدم که با گرمی از من استقبال کردند. هم اکنون ازدواج نموده و همراه همسر و فرزندم در منزل مادرم زندگی می کنم. به نویسندگی روی آورده و برای بچه ها کتاب می نویسم.

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com