|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
نیکول آرل، مسیحی سابق از آمریکا |
بسم الله الرحمن الرحيم گاهی به این فکر می افتم که من چقدر خوشبخت هستم. زندگی که حالا دارم مسیری است که از یک سال پیش در آن قرار گرفته ام. صبح که از خواب بیدار می شدم، افکاری چون تصور من از زندگی به خصوص قلب، روح و ذهنم را به خود مشغول می ساخت. حتی در خواب هم نمی دیدم که در عرض یک سال زندگیم تا این حد غیره منتظره تغییر کند. نه تنها این بلکه مسیری که در آن قرار گرفته ام، هرگز نمی دانستم که وجود دارد. درواقع جایی که سفرتان را در آن آغاز می کنید مشخص نیست که در کجا به پایان می رسد. وقتی بچه بودم، خیلی زیاد به کلیسا می رفتم. احساس هم یاری و عبادت مرا شیفته ی خود ساخته بود. قبل از اینکه چنین افکاری در ذهنم شکل بگیرد اشتیاق و میل زیادی به سوی خدا داشتم. چیزهایی دور از فهم روح خام و نپخته ی مرا در بیم و هراس قرار داده بود. تا آنجایی که صبح روزهای یکشنبه پدرم را از خواب بیدار می کردم تا مرا به کلیسا ببرد. متأسفانه خانواده ام از آن دسته مسیحیانی بودند که سالی دو بار بیشتر در مراسم عشای ربانی و غیره شرکت نمی کردند. گاهی از رفتن به کلیسا طفره می رفتند و مجبور می شدم تا هفته ای دیگر صبر کنم. همچنان که بزرگتر می شدم، آموختم که سؤال پرسیدن را کنار بگذارم چون به نظر می رسید تلاش هایم بیهوده و عبث می باشد. از اینکه در تنهایی وقتم را صرف خواندن می نمودم راضی بودم، و معمولاً درمورد فرهنگ و ادیان جهان مطالعه می کردم. هر چه بیشتر راجع به تاریخچه ی دین خودم یاد می گرفتم، به وسیله ی زیر سؤال بردن تعالیم آن سرزنش می شدم. با خود فکر می کردم که چنین چیزهایی نمی تواند در فرقه مسیحیت درست باشد. زمان سپری می شد و من نمی توانستم دینی پیدا کنم که با روحیه ام سازگار باشد. شاید چیزی بیابم که مثل موقعی که بچه بودم و به کلیسا می رفتم احساس برانگیز باشد، گرچه این آرزویی محال بود. بیزاری از مذهب وقتی به وجود می آید که کسی از ضد و نقیض های آن آگاهی داشته باشد. هر چقدر سعی کردم به هیچ وجه نتوانستم عقیده ی تثلیث را بپذیرم. نمی توانستم بفهمم که چرا باید به چیزی عقیده داشته باشم که غیر قابل درک بود. چه دلیلی داشت که خداوند به انسان قدرت عقلانی دهد؟ سرانجام به کلی دست از جستجو برداشتم و تصور کردم که هرگز حقیقت را نمی یابم. ایمان به این که خدایی وجود دارد را کنار گذاشتم اما انسان هیچ وقت قادر نیست به تنهایی ذات خدا و یا دین حقیقی برای بشر را بشناسد تا اینکه یک روز او را دیدم. چند سالی را با این عقیده سر کردم تا اینکه اخیراً به نظر می رسید که چیزهای لاینحلی به من فشار می آورد تا دوباره به جستجوی حقیقت روی بیاورم. این فشار اغلب صدای درونم بود نه احساسی معمولی. سرزنشی مصرانه که هرگز یک لحظه مرا تنها نگذاشت. همینطور شروع کردم به خواندن انجیل، فکر می کردم باید حقیقت در میان صفحات آن پنهان شده باشد. این بار بیشتر آنچه که حدس می زدم به حقیقت نزدیک شدم. طی مطالعه ی انجیل به وسیله ی جریانات متداولی که در دنیا پیش می آمد عقده ی روحی برایم ایجاد شد. از آن به بعد وقتم را صرف نوشتن نامه های متناوب برای دولتمردان نمودم تا دربرابر حقوق فلسطینی ها دفاع کنم. به میل خودم تصمیم گرفتم تا پولی را جمع آوری نموده و به فلسطین سفر کنم. به خاطر وجود آشفتگی و بحران در آن منطقه و همچنین برنامه ی سفر من به آنجا، به نظر می رسید که لازم است درمورد اسلام مطالعه کنم و از دین مردمی که آرزو داشتم به آنها کمک نمایم آگاهی داشته باشم. چیزهایی که درمورد عقاید مسلمانان خواندم مرا به وجد آورد. ایمان به وحدانیت پروردگار نه تثلیث، احترام به تمام پیامبران که در انجیل با آن برخورد نکرده بودم، جنبه های علمی قرآن، حقایق اسلامی، احترام به مادر حرمت خانواده. این تنها مذهبی است که تا به حال با آن مواجه شده ام که تا این حد کامل است. اما آیا اسلام فقط دین عرب ها است؟ آیا این همان دینی است که دختران جوان آمریکایی را به سوی خود جذب نموده؟ خیلی زود فهمیدم که اسلام بسیار سریع در جهان گسترش پیدا کرده و اکثریت مسلمانان عرب نیستند، و بیشترین رشد را در دنیای غرب در میان زنان جوان سفید پوست داشته است. هنوز هم نتوانستم با عقیده تثلیث کنار بیایم و وقتی که فهمیدم در انجیل مسیح به عنوان خدا یاد شده است شوکه شدم. چگونه می توانم تصور کنم که خدا روزی به زمین می آید و به خاطر گناهان ما می میرد؟ درمورد این ادعای مسیحیت که ما می توانیم آنطوری که می خواهیم زندگی کنیم و اگر به مسیح ایمان داشته باشیم به بهشت می رویم، چه تصوری دارید؟ با این سؤالات در هم شکسته شده و به ستوه آمدم و چاره ای نداشتم جز پذیرش آن. حتی وقتی مشغول کار بودم، دعا می کردم که خداوند مسیر دینی که باید پیرو آن باشم را به من نشان دهد. از آن پس زندگیم را صرف مطالعه ی دستورات و فرامین پروردگار، زندگی پیامبر صلی الله علیه وسلم و هر چیزی که برای تبدیل شدن به یک مسلمان خوب لازم بود، نمودم. به عنوان یک مسلمان هر روز زندگیم پر از آرامش است حتی بیشتر از پاداش واقعی بهشت، از خداوند به خاطر لذتی که از زندگی با او نصیبم گردانیده سپاس گزارم.
پایان ترجمه: مسعود |