تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

پانکارداس روماس، مسیحی سابق از فیلیپین

در دوم دسامبر 1959، در لانااودل، فیلیپین به دنیا آمدم. پس از تولدم والدینم از هم جدا شدند. تا زمانی که مسلمان شدم به مسیحیت معتقد بودم.

شستشوی مغزی در کودکی

از زمان بچگی شستشوی مغزی شدم و به من القاء کردند که مسلمانان مشرک هستند. ما معتقد بودیم که مسلمانان مردمی جنگ طلب، خیانتکار، قانون شکن می باشند و دین آنها دارای اوصاف بد انسانی است. درواقع هنگامی که مسیحی بودم، هیچ تفاوتی میان مسلمان و غیر مسلمان نمی دیدم، فکر می کردم همه در کفر و بت پرستی مشابه هم هستند. تنها چیزی که راجع به مسلمانان می دانستم این بود که آنها بت پرست و کافر هستند.

زمینه فردی

طبق آیین سنتی قدیم مسیحیت تربیت شدم و در مدرسه ی کلیسا درس خواندم. روزهای اول مدرسه با احتیاط انجیل را باز می کردیم و درمورد معنا و مفهوم متن آن توضیح می دادیم. همچنین می بایست در منبر تا جایی که می توانستیم سخنرانی کنیم. در سن نوجوانی، عضو فعال کلیسا و رئیس سازمان جوانان بودم.

در سال 1981، در کلیسای شهر پاگادین، فیلیپین، به تبلیغ مسیحیت به ویژه در میان مسلمانان پرداختم. حتی امروزه مؤسسه ی مسیحیان در قلب جامعه مسلمانان در میندانائو، انگیزه ی اصلیشان مسیحی نمودن مسلمانان می باشد.

اولین برخورد

یک روز در شهر زامبوانگا، به عنوان افسر خط کشتیرانی المالین تعیین شدم، آنجا بود که برای اولین بار با مسلمانی روشنفکر و خردمند برخورد کردم. اسم او نجیب رازول فرناندز (ساموئل فرناندز، مسیحی سابق) بود. پس از کمی گفتگو فهمیدم که در کودکی با هم دیگر همسایه بودیم و والدینم با عموی وی رابطه ی دوستی داشتند.

خودم را به آقای نجیب فرناندز معرفی کردم. او با گرمی از من استقبال نمود و هدفم را از دیدن اداره ی وی بیان کردم. او آن موقع در اداره ی کشتی رانی مرکزی المالین کار می کرد. از من پرسید که آیا مسیحی هستم؟

در پاسخ گفتم بله البته، آیا به عیسی مسیح ایمان داری؟

بله، ما مسیحی نخواهیم بود مگر به حضرت مسیح ایمان نداشته باشیم. او ادامه داد، آیا مسیحیان حضرت مسیح را خدا می پندارند؟

می دانستم که اگر بگویم بله، سؤال بعدی به میان می آید که شما می توانید در انجیل نشان دهید که مسیح خدا است؟ من هم می دانم که در کتاب مقدس چنین چیزی وجود ندارد! با این سؤال جا خوردم زیرا هرگز در طول زندگیم به چنین سؤالی فکر نکرده بودم. سعی کردم به بهترین نحو سؤال او را نادیده بگیرم و درمورد چیزهایی صحبت کنیم که اصلاً ربطی به این سؤال ندارد.

او دوباره این سؤال را در حالیکه به چشمانم خیره شده بود پرسید. "اگر نمی توانی به این سؤال پاسخ دهی، لطفاً آن را از رهبر و هم گروهان خود بپرس و جواب آنها را به من بگو". سپس او نام واقعی و زندگی عیسی مسیح را برایم تعریف نمود. مسیح پیامبر خدا می باشد و دین مسلمانان و پیامبرشان اسلام است. درواقع تمام پیامبران خدا مسلمان هستند. همچنین تأکید کرد که تعالیم اسلام درمورد روز رستاخیز، بهشت و جهنم، فرشتگان، پیامبران، اخلاق و کتاب آسمانی می باشد. همه ی این کلمات مانند صاعقه ای مرا از خواب غفلت بیدار نمود. پس از شنیدن صحبت های وی، آنها را برای رئیس گروه تعریف کردم. از او پرسیدم که آیا دین عیسی پسر مریم مسیحی می باشد؟ پاسخی نداد، به جای آن به من اخطار داد که دیگر با آقای فرناندز حرف نزنم. این آغاز شک و تردیدهای من راجع به اصول و عقاید مسیحیت بود.

اگر عقاید من واقعی باشد، پس نباید در رویارویی با ادیان دیگر ترس و دلهره ای داشته باشم. بنابراین به اخطار وی توجهی نکردم. دوباره پیش آقای فرناندز رفتم و کلی با هم حرف زدیم. وقتی همراه گروه به شهرمان برگشتم، همچنان ذهنم درگیر سؤالات شک برانگیز بود. پس از بحث و گفتگو با رهبر گروه، وی فوراً به من گفت که وسایلم را جمع کرده و آنجا را ترک نمایم. گروه نمی توانست مسلمانی را در میان خود بپذیرد.

رهبر و هم گروهی هایم انگ مسلمانی را به من زدند و وجود مرا در میان خود تحمل نکردند. با ناراحتی کلیسا را ترک کردم. این اتفاق باعث شد تا درباره ی اسلام به جستجو و مطالعه بپرداخته و سرانجام در سپتامبر 1981، مسلمان شوم.

پایان

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com