تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

تراکم سؤالات سبب هدایتم شد . قسمت 2

 

روشنایی بیشتر و بیشتر می شد و به یک جهت می تابید ... آیا مذهبی که من در آن هستم همان مذهب حق است. و بیشتر آتش ها با یک جرقه بوجود می آیند.

در مورد خواستن از غیر و شرک به الله صحبت کردم و امروز درباره ی موضوع خیلی خطرناکی صحبت می کنم که ننگی است بر جبین هر کس که آن را قبول کند. بله چیزی نیست جز ازدواج موقت!

ازدواج موقت و لذت جویی از نوزاد و نزدیکی به زن از عقب نزد شیعه

اگر فقط موضوع،  متعه با زن بالغ باشد باز هم برایم سخت است که آن را بپذیرم و من به این موضوع خیلی فکر نمی کردم زیرا گمان می کردم که در این زمان دیگر این چیزها وجود ندارد ناگهان شوک زده شدم وقتی فهمیدم که لذت جویی و تمتع با نوزاد دختری که به سن یک یا دو سالگی هم نرسیده جایز است ... چه قدر وحشتناک ......

آیا عاقلی که ذره ای از حیاء و ایمان در وجودش باقی مانده باشد می تواند این را قبول کند؟

پروردگارا ، پاک و منزهی . این بهتانی بس بزرگ است.

زمانی که خواهرم و همسرش این موضوع را برایم باز کردند فکر کردم که این از مبالغه ی اهل سنت است ولی وقتی این مسائل را در کتابهای مرجع یافتم مانند کتاب " تحریر الوسیله" و دیگر کتاب ها، باقی اعتقاداتی  از شیعه را که به آن پایبند بودم از هم متلاشی شدند مانند متلاشی شدن شیشه ی شکسته.

و کار به اینجا تمام نمی شود بلکه این امر را در کتاب "لله ثم للتاریخ" نوشته ی موسوی می بینید که تعریف می کند ، چگونه خمینی با دختر بچه ای که صاحبخانه در اختیار او قرار داده متعه کرد.

ولی از همه بدتر  ، نزدیکی با زن از پشت است!

تمام این چیزها در این دین جایز است و عجیب اینکه گمان می کنیم ما اهل بیت را دوست داشته و بر راه  و روش آنها حرکت می کنیم!

داستانی از هزاران داستان دروغی در مورد علی رضی الله عنه

هنوز مسائل زیادی مانده که بگویم ولی امروز گفته هایم را با داستانی که منسوب به امام علی است خاتمه می دهم. این داستان نیز مانند صدها و بلکه هزاران داستان دروغی است که درباره او ساخته اند ، و الله در مقابل مبغضنیش ما را بسنده است.

ما شیعیان عراق نوعی ماهی داریم که نزدمان حرام است و خوردن آن جایز نیست و نام آن ماهی جرّی است.

آیا سبب تحریمش را می دانید؟

بیایید کمی باهم در تاریخ غوطه بخوریم تا علتش را بدانیم.

می گویند که علی رضی الله عنه روزی از روزها در حال وضو گرفتن بوده که یک ماهی از نوع ماهیهای جرّی به نزدیکی مکان وضوی او آمده و چرخش و حرکاتی از خود در می آورد و مقداری آب روی علی رضی الله عنه می ریزد ، علی نیز ناراحت شده و او را لعنت می کند و به همین خاطر خوردن آن برایمان حرام شده است.

از این داستان چند نتیجه می توان گرفت:

-    علی شخصی بود که با کوچکترین چیزها عصبانی می شد به صورتی که کافی بود فقط یک ماهی بی عقل به او آزاری برساند تا اینکه کاسه خشمش لبریز شود.

-    پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: مؤمن زیاد لعنت کنند و زیاد طعنه زننده نیست ، ولی با این وجود علی این مخلوق را به خاطر کوچکترین چیز لعنت می کند

-    چه کسی امر حلال و حرام را به علی رضی الله عنه سپرده که از نزد خودش چیزها را حلال و حرام کند . با وفات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم دین کامل شده و هیچ چیزی از آن کم یا زیاد نمی شود، پس چگونه علی رضی الله عنه بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم چیزی را بر او اضافه کرده و در لیست محرمات قرار می دهد؟!

غلو در محبت علی رضی الله عنه

هنوز با شما هستم و نقاطی را که در وجودم متراکم شده بود و سبب کنار رفتن پرده از جلوی چشمانم شد برایتان بازگو می کنم.

از جمله ی این نقاط ، غلو در محبت به علی رضی الله عنه بود:

ما معتقد بودیم که علی رضی الله عنه از پیامبران بهتر بود ، همچنین امامان دیگر؛ و می خواهم گفته ی خمینی را در کتابش حکومت اسلامی برایتان بازگو کنم و آن اینکه ، امامان ما مقامی دارند که هیچ پیامبر و فرشته ی مقربی به آن نمی رسد و این برگزیدگی و بزرگداشت امامان پایه ی عقیده ی ماست ، به همین دلیل مفهوم عصمت و امامت مستقیما بعد از ایمان به الله و روز قیامت می آید.

و به کسانی که نمی دانند می گویم: مقام امامت مانند مقام پیامبری یا حتی بالاتر از آن است -چنانچه دیدیم- زیرا این مقام گزینشی از سوی الله عزوجل بوده و شروط و ارکانی دارد، و امام از اشتباه معصوم است ، و او در این زمینه مانند پیامبر است که به جز حق چیز دیگری از او سر نمی زند ، و به خاطر تکریم امامان و جایگاهشان نزد الله ، سادات در آتش جهنم نمی سوزند - به گمان ما- هر گناهی هم که انجام دهند و سخت ترین آنها از نظر عذاب کسانی اند که در زمهریر خواهند رفت..

این اعتقاد ماست ، گویی زمهریر عذاب و دردش  از آتش کمتراست، و به همین خاطر مخصوص سید ها می باشد.

از جمله داستانهای عجیبی که به آن ایمان داریم این است که روزی از روزها جبرئیل نزد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم آمده و دو انار در دستش بود ، رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم انار اولی را خورده ولی دومی را نصف نموده و نصف اول آن را خورده و نصف دیگرش را به علی رضی الله عنه می دهد و او نیز آن را می خورد. در همین وقت علی رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در مورد این دو انار سؤال می کند . رسول الله صلی الله علیه وسلم به او می گوید که انار اول نبوت بود که من همه ی آن را خوردم و تو هیچ سهمی در آن نداشتی ، اما دومی علم بود.

از این داستان برداشت می شود که علم  دوقسمت است ، قسمتی برای پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و قسمتی برای علی رضی الله عنه و یا اینکه علم علی همان علم پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم است و هر چه را که او می دانسته علی نیز می داند!

نمی دانم چه کسی چنین داستان احمقانه ای را ساخته است؟

چرا که این داستان بیش از اینکه بزرگداشت مقام و منزلت علی باشد ، کم کردن از شأن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است یا اینکه اصلا سازنده ی این داستان هدفش کاستن از منزلت پیامبر بوده و در این میان بزرگداشت مقام علی رضی الله عنه را نیز در آن گنجانده است!

بنابراین علی رضی الله عنه علمی همانند رسو الله صلی الله علیه وآله وسلم داشته ولی کار به اینجا ختم نمی شود زیرا  این علم به امامان معصوم به ارث می رسد و همانطور که امامت ارثی است علم نیز ارثی می باشد. یعنی اینکه امام دوازدهم یعنی مهدی موعود که وارد سرداب شده ولی برنگشته ، علمش همانند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می باشد.

و این مهدی داستانی طولانی دارد و به اعتقاد شیعه حدیثی که سندش معلوم نباشد صحیح ترین احادیث است زیرا از طرف امام مهدی است که نوابانش آنها را بصورت مخفیانه از او می گیرند!

به همین خاطر بسیاری از تکالیف شرعی تا زمان ظهور امام مهدی واجب نیستند، مانند نماز جمعه!

و به خاطر بزرگداشت بیش از حد امامان نزد شیعه ، بعضی از مفاهیم اشتباه نزد آنها به وجود آمده ، اگر نگوییم همه اش اشتباه است. مانند مفهوم ارجاء ( یعنی گفتن شهادتین کافی است و این انسان هر کاری دیگری که انجام دهد به او ضرری نمی رسد و بهشتی است).

بنابراین کافی است که علی را دوست داشته باشی تا اینکه بهشتی شوی.

و متأسفانه این تفکر را در بین بسیاری از مسلمانان اهل سنت نیز مشاهده می کنیم که می گویند ایمان در قلب است یعنی همینکه دلت پاک باشد کافی است.  آیا اینها نمی دانند که هر ادعایی احتیاج به دلیل دارد؟

(قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ) . النمل 64

بگو : دليل و برهان خود را بيان داريد اگر راست مي‌گویید

تعصي الإله وأنت تظهر حبه ****هذا محال في القياس بديع
لو كان حبك صادقا لااطعته *****إن المحب لمن يحب مطيع

سرپیچی پروردگارت را می کنی در حالی که محبتش را ابراز می کنی ... این یک چیز محال و جدید در سنجش  است

اگر محبتت صادقانه بود از او اطاعت می کردی .... قطعا دوست دار نسبت به محبوبش مطیع است

بنابراین برهان ایمان همان تقوا و عمل صالح است و در غیر این صورت نزد الله عزوجل پذیرفته نیست

( إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ) (المائدة:27)

الله ، تنها از پرهيزگاران مي‌پذيرد.

اگر علی رضی الله عنه از پیامبران افضل است ، پس در کدام سوره نام او وجود دارد؟

و از اسباب تعجب در مورد این نکته ( علی از پیامبران افضل است) اینکه می بینیم بعضی از سوره های قرآن به نام آنها هستند مانند " هود ، یوسف ، ابراهیم "....

پس سوره ای که به نام علی باشد کجاست ؟ خوب این را رها کنیم ، پیامبرانی هستند که سوره ای به نام آنها نیست ، ولی نامشان در قرآن آمده مانند " شعیب ، صالح ، ادریس ..." . حال نام علی رضی الله عنه در کجای قرآن آمده؟

نام فاطمه و حسن و حسین رضی الله عنهم اجمعین کجاست؟؟

آیا در مصحف فاطمه است که مهدی با خودش به سرداب برده و هنوز بیرون نیاورده؟

از نقاط دیگر اینکه ، الله عزوجل می فرماید:

 ( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْأِسْلامَ دِيناً ) (المائدة:3)

امروز دين شما را برايتان كامل كردم و  نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين خداپسند براي شما برگزيدم.

و همانطور که می دانیم این آیه در حجة الوداع نازل شد ، زمانی که الله نعمت و فضلش را بر مسلمانان کامل کرد " لقد صدق الله نبيه الرؤيا بالحق لتدخلّن المسجد الحرام أن شاء الله امنين" الفتح 27. خداوند خواب را راست و درست به پيغمبر خود نشان داده است . به خواست خدا همه شما حتماً در امن و امان وارد مسجد الحرام می شوید.

پس الله نعمتش را بر آنان کامل نمود و دین اسلام را برایشان پسندید و چیزی از اصول دین باقی نماند مگر اینکه الله عزوجل آن را کامل نمود و برای پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم بیان نمود!

بنابراین بیان امامت علی و اهل بیت را رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در کجا بیان نمود؟

و آیا دوازده امام نقشی در کامل شدن دین و بیان آن بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم دارند؟

و مثالی را که در قسمت قبل گفتم بزرگترین دلیل بر این فکر است " مثال علی و ماهی". بنابراین امامان حق حلال و حرام کردن و اصلاح کارهای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را دارند.

از چیزهای دیگر که در وجودم تأثیر گذاشت تناقض در به تصویر کشیدن شخصیت علی رضی الله عنه بود!

علی رضی الله عنه در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نمونه ی شجاعت و رویارویی و گفتن حق و عدم ترس از کسی به جز الله عزوجل بود. و در راه الله از ملامت هیچ ملامت کننده ای باک نداشت.

ناگهان می بینی که این صحابی كه به بهشت مژده داده شده ،تبدیل به ترسو ترین مردم می شود ، و حق قانونی اش از او غصب می شود بدون اینکه هیچ کاری انجام دهد یا حقش را طلب کند و با ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنه نزدیک به بیست سال تسامح نموده  و خود را به گونه ای نشان می دهد که از آنها راضی است و زیر ولایتشان می باشد، همچنین مجبور می شود با آنها رابطه ی خویشاوندی بر قرار کند و فرزندانشان را به نام آنها نامگذاری کند ( و شاید مفهوم تقیه از اینجا به شیعه سرایت کرده است ) و زمانی که آنها فوت می کنند حق را آشکار کرده و آن را ندا می زند.

همچنین حادثه ای که در آن ابوبکر و عمر را متهم به قتل فاطمه می کنند. و این قصه فقط در باره ی عمر روایت شده و این روزها به ابوبکر و عمر نسبت داده می شود و شاید بعد از گذشت زمان عثمان نیز به آن اضافه شود !! و هر سه نفرشان قاتلان فاطمه می شوند!

و داستان برای کسانی که نمی دانند از این قرار است:  عمر رضی الله عنه به خانه ی علی رضی الله عنه آمده و فاطمه قبول نمی کند که در را باز کند، و عمر در را به شدت فشار می دهد و میخ آن در پهلوی فاطمه فرو می رود و محسن در شکم او سقط می شود و بعد از مدت کوتاهی به همین دلیل فوت می کند!

شما را به پروردگارتان قسم می دهم ، آیا مردی وجود دارد که ذره ای مردانگی در او باشد و اجازه دهد که دروازه اینگونه بر همسرش باز شود و بدین خاطر کشته شود ولی هیچ دفاعی از ناموسش نکرده و حقش را مطالبه نکند؟

عبرت بگیرید ای صاحبان خرد.

اعلام تصمیم بزرگ

اگر چه در هدایتم سببی مستقیم وجود ندارد ولی تراکمات سؤالهایی  که پاسخشان برای ترمیم این تناقضات و دیوار شکی که به وجود آمده بود کافی نبود خودش یک سبب بود. به این ترتیب بیشتر به سوی آشنایی با مذهب اهل سنت روی آوردم.

باید بدانید که من در بیشتر زمانی که به مذهب پایبند بودم از اهل سنت بدم نمی آمد و فقط دلم به حالشان می سوخت و آنها را در گمراهی می دیدم، زیرا گمان می کردم ما محمد صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیتش را دوست داریم و مستقیما از آنها دین را دریافت می کنیم نه از طریق صحابه ای که در حد اهل بیت نبودند...

بنابراین من با خواهرانم که الله آنها را قبل از من هدایت نموده و راهشان را روشن کرده بود به مساجد اهل سنت می رفتیم و آنها روزی را انتظار می کشیدند که من برائتم را از این مذهب اعلام کنم.    

ولی آنها در همان وقت، بعید می دانستند که من سنی شوم زیرا آن زمان به مذهب شیعه خیلی پایبند بودم ...

با وجود اینکه به مسجد می رفتم ولی نمازم را به روش شیعیان می خواندم یعنی دست نمی بستم و بعد از سلام سه بار الله اکبر می گفتم و سرم را هنگام سلام نمی گرداندم ، مخالف با تمام نماز گزاران، زیرا دوست داشتم شیعه بودنم را نمایان کنم و به آن افتخار می کردم. باید بدانید که رابطه ی خانواده ام با خواهرانم رو به ضعف نهاده بود و از اینکه آنها سنی شده بودند خشمگین بودند و تلاش می کردند به خود بقبولانند که خواهرانم تغییر نکرده اند .

رابطه ام با آن ها زیاد تر می شد و ساعت های زیادی را با آن ها سپری می کردم و من آخرین فرزند خانواده بودم

خانواده غیابم را فهمیده و احساس خطرمی کردند ولی به خود دلداری می دادند که من خیلی نسبت به مذهب پایبندم و در رفتن به مراسمات شیعه مداومت دارم و زیاد کتابها و مصادر آن ها را می خوانم.

کم کم از این مذهب دور می شدم ، مخصوصا بعد از زمانی که از حقیقت ازدواج موقت باخبر شدم و اینکه با طفل چه کار می کنند ، به همین دلیل خانواده شروع به محدود نمودن ملاقاتم با آن ها کرده و برای ملاقاتم ساعت مشخص می کردند و به من اجازه رفتن نمی دادند مگر همراه خودشان و برای ساعاتی مشخص و بعد دنبالم می آمدند.

وقتی تصمیم بزرگم را برای خواهرانم مطرح نمودم آن زمان شیعه نبودم ولی سنی هم نشده بودم.

همسر خواهرم که سبب هدایتم شد و خواهرانم، الله به آنها جزای خیر دهد بشارت دادند که همه ی ما نیز از این مرحله عبور کرده ایم و ان شاء الله تو به زودی سنی خواهی شد.

در همین وقت من کتاب های اهل سنت را می خواندم و خواهرانم و همسرانشان برایم این کتاب ها را فراهم می کردند همانند کتاب اصول سه گانه نوشته ی محمد بن عبدالوهاب.

تسبیح و مهر را رها کردم و کم کم روی آنها خاک می نشست ، مادرم قضیه را احساس کرده بود و تلاش می کرد حقیقت را صراحتا بفهمد..

درباره ی بی توجهی به تسیبح و مهر از من پرسید، و آیا من مذهب اهل بیت را مانند خواهرانم رها کرده ام؟

به خاطر خجالت و محتبی که نسبت به مادرم داشتم مستقیما جواب او را ندادم ، تلاش می کردم که از این موضوع طفره بروم تا در چیزی که ناچار بودم نیفتم ، رو در رویی!

در همین وقت شروع به خواندن نماز به طریقه ی اهل سنت و جماعت نمودم و تصمیم گرفتم که سنی شوم به همین خاطر از همسر خواهرم پرسیدم:

کسی که بخواهد وارد مذهب اهل سنت و جماعت شود چه باید بکند؟

آیا باید شهادتین بگوید یا چیز دیگری؟

با لبخند پاسخ داد: فقط کافیست که مفاهیم و اندیشه هایت را تصحیح کنی و ان شاء الله از جمله ی نجات یافتگان خواهی بود. می توانید خوشحالی خواهران و همسرانشان و پر شدن سرور و شادمانی در تمامی خانه را تصور کنید.. به من تبریک گفته و دعای پایداری نمودند.

مادرم از موضوع با خبر شد و شک و تردیدش فزونی یافت و شروع به زیر و رو کردن و جستجو در وسائل شخصیم کرد و تلاش می کرد بداند من چه می خوانم، و دستانش به کتاب اصول سه گانه برخورد کرد، و نام نویسنده اش را دید " محمد بن عبدالوهاب" و لفظ وهابیت برای آنها به معنای ترور و قتل و کفر و تمامی معانی بد و گمراهی بود....

قیامت برپا شد و من در چشم آنها وهابی شدم ...

روشهای تهدید شروع شد ،  زیرا اگر من در این کشور نبودم راه چاره فرق می کرد، ولی متأسفانه اینجا نمی توانست کاری انجام دهد!

درگیری بالا گرفت و شعله کشید ، و من به خاطر علاقه به خانواده سعی می کردم از موضوع فرار کرده و خود را کنار بکشم ولی جایی برای فرار نبود زیرا قرار صادر شده بود ، یا، بازگشت به مذهبشان و یا طرد از تنها خانه ، و برادرم خواست از آب گل آلود ماهی بگیرد و من را از پیروان وهابیت می ترساند ولی کسی که طعم ایمان را چشیده هرگز باز نخواهد گشت.

و یک شب قرار صادر شد... باید امشب وسایلت را جمع کنی، زیرا بعد از نماز صبح باید از اینجا بروی ... و عملا هم در ساعت شش صبح من را به خانه ی خواهرم برده و من را با وسائلم جلوی خانه او پیاده کردند. بله اینگونه شد و راهم با خواهرانم که در هدایت از من سبقت گرفته بودند یکی شد.

و سفر آشنایی هر چه بیشتر من با اهل سنت و جماعت آغاز شد و بیشتر پایبند شدم.

این قضیه به سه سال پیش بر می گردد و رابطه ام با خانواده از آن زمان قطع شده و الله یاری رسان است.

الله را به خاطر هدایت سپاس می گویم و از او می خواهم که من و شما را بر راه پیامبرش صلی الله علیه وسلم و اهل بیت و اصحاب ثابت قدم بگرداند

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

پایان

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com