تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

جوانی که لطف خداوند شامل حالش شد

جوانی که لطف خداوند شامل حالش شد

 

این داستان را از یک داعی مورد اطمینان و مؤمن به خداوند متعال برای تان نقل می کنم که در مورد جوانی است که دین خود را قبول نداشت و پروردگار را فراموش کرده و از خویش غافل بود. زبانزد خاص و عام در عصیان و دشمنی بود. آنقدر مزاحمت و آزار او برای مردم زیاد بود که خیلی ها آرزو داشتند که او بمیرد تا از شرش راحت شوند.

بعضی از داعیان او را پند و اندرز داده و او نپذیرفته بود. نصحیتش کرده بودند اما گوش نمی داد و بازمی داشتند اما دست از خلاف برنمی داشت. در تاریکی های شهوات زندگی می کرد. یکی از داعیان توانا و صادق نزد او رفت و صحبت کرد و او را به گریه انداخت و گمان می کرد که به سمت خدا و پامبر صلی الله علیه و سلم بازگشته است،‌ اما تاثیری نداشته و باز به همان حال پیشین باز می گشت و انگار چیزی به گوشش نخورده بود.

مسجد را جز روزهای جمعه نمی شناخت. بعد از شام به همراه دسته ای از دوستان ناباب و اوباش از منزل خارج شده و تا وقتیکه چیزی به صبح نمانده بود برنمی گشت و همه ی روز را می خوابید.

شغلش را ترک کرده و از کار دست کشیده و در دین و دنیا مفلس و فقیر شده بود. مادرش از دیدن حال و روز او می نالید و گریه می کرد وپدرش حتی بارها شده بود که آرزوی مرگ او را کرده بود.

 

با صدای موسیقی و آواز می خوابید و با همان بیدار می شد. عکس های مستهجن و برهنه و موادی که ایمان همشری هایش را با آن نشانه رفته بود همراه داشت. بارها اثبات شده بود که مواد مخدر رد و بدل کرده و میخوارگی در عقل و جسمش اثر کرده بود.

دوری او از خداوند بسیار شده و بردباری خدا همچنان او را دربرگرفته بود و نافرمانی های او از اوامر خداوند بسیار شده و خداوند همچنان مهلتش می داد و معصیت ها و گناهانش بسیار گشته و نعمت های خداوند همچنان احاطه اش کرده بودند.

به هر چیز جز قرآن گوش می داد و همه چیز را می فهمید الا دین و همه چیز را دوست می داشت مگر ذکر خدا...

"سبحان الله چگونه قلب انسان تیره و دگرگون می شود وقتی خدا را نشناسد و سبحان الله چه حس و حالی خواهد داشت روزی که بر خداوند عزوجل عرضه گردد.

روزگار تیره و تار او با گناهان و نافرمانی ها می گذشت. یکی از داعیان صالح روش جالبی برای بازداشتن این فرد نافرمان از گناهان به فکرش رسید. روش مبتکرانه ای بود و داعیان و اهل علم و ناصحان همگی آن را توصیه می کنند. روش هدیه دادن نوارهای اسلامی و ورود این نوارهای به منازل و اتومبیل های مردم. نوار اسلامی که دانش،‌ لحن صدا و تاثیر گوینده ی آن را منتقل می سازد.

به این جوان مجموعه ای از نوارهای تاثیرگذار دادند و او آن ها را در اتومبیل خود گذاشت و علاقه ای به گوش دادن به آن ها نداشت. از طریق خشکی به طرف دمام به راه افتاد و در مسیر هر چقدر که می خواست آواز و ترانه های مبتذل را گوش داد و سپس خواست به عنوان تنوع هم که شده یک نوار اسلامی بگذارد تا ببیند این اشخاص چه می گویند و شیوه ی سخن گفتن شان چگونه است.

نوار امواج ایمان را به طور زنده بر هوای صدق و از طریق اخلاص و با امواجی به طول رسالت جاودانی برای شنوندگانش در شهر غافلان و اطراف آن پخش می نمود.

جوان ساکت و خاموش به نوار گوش می داد. سخن از ترس از خدای متعال و داستان ترسندگان از خداوند بود و عبارات آن به قلب جوان رخنه کردند و همانجا لانه ی همیشگی خود را بنا نمودند.

نوار به پایان رسید و جوان داستان ما تمرکز و نیروی اندیشه اش را جمع کرد تا به حساب و کتاب خود نزد خداوند متعال برسد و نوار بعدی را گوش داد که از نوبه و توبه کنندگان می گفت. جوان ما به فکر فرو رفت و به گذشته ی دردناکش اندیشید. به بیانات عالم مذکور گوش می داد و می گریست. گویی زبان حال او بود که تکرار می کرد: " ياأيهاالذين آمنواستجيبوالله وللرسول إذادعاكم لمايحييكم "

به شهر دمام نزدیک شد و دیگر تقریباً کنترل اتومبیل را از شدت تاثر و دگرگونی داشت از دست می داد. برق ایمان وارد جسمش شده و او را به تکان و لرزش انداخته بود: "وترى الجبال تحسبهاجامدة و هي تمر مرالسحاب صنع الله الذي أتقن كل شيء " یعنی: (و کوه ها را می بینی و آن ها را بی حرکت می پنداری و حال آنکه مانند ابر در حرکت است آفریده ی خدایی که هر چیز را دقیق و باظرافت ساخت.)

به شهر رسید و وارد آن شد و قلبش نیز وارد شهر ایمان گردید. در یک چشم به هم زدن زندگیش دگرگون گشت. از آن چون بنده ای توبه کننده به نظر می آمد بعد از آن که در شکل یک رویگردان نافرمان بود.

 

ابتدا وارد مسجد شد و وضو گرفته و اشک هایش را با آب شست:

 

وارد مسجد شده و زندگی خود را با یک نماز آغاز کرده و زندگی نوینی را شروع کرد:"وقل جاءالحق و زهق الباطل إن الباطل كان زهوقاً " یعنی:‌ (بگو حق آمد و باطل محو گردید همانا که باطل محوشدنی بود.)

با دست پر و به سلامت نزد خانواده اش بازگشت: به سلامت از گناهان و دستی پر از طاعات.با ظاهر و قیافه ای متفاوت با آنچه هنگام رفتن داشت وارد خانه شد. چهره ای که هنگام خروج داشت صورت یک انسان نافرمان و گناهکار و خطاکار بود و چهره ی وقتی که بازمی گشت به نور طاعت و توبه و انابت سفید و نورانی بود.

خانواده متعجب شدند "ای فلان کس چه بر سرت آمده است؟" او هم مهم ترین و بزرگ ترین اتفاق زندگی خود را برای آنان بازگو کرد. به سوی خداوند بازگشتم و توبه کردم. راه خود را به سوی خداوند پیدا نمودم. چشمانش اشکبار بودند. اشک شادی!

چراغ های منزل روشن شدند و مردم همه موضوع را شنیدند و برای این توبه گر بازگشته دعا می خواندند و به خاطر توبه اش و لطف خداوند بر او به او تبریک می گفتند: "أولئك الذين نتقبل عنهم أحسن ماعملوا و نتجاوزعن سيئاتهم في أصحاب الجنة , وعد الصدق الذي كانوا يوعدون " یعنی:‌ (آنان کسانی هستند که از ایشان بهترین کارهایشان را می پذیریم و از بدی هایشان درمی گذریم در میان اهل بهشت،‌ وعده ی راستی که به آنان وعده داده می شد.)

(ياابن آدم إنك ما دعوتني و رجوتني إلاغفرت لك ما كان منك و لاأبالي. ياابن آدم لوبلغت ذنوبك عنان السماء ثم استغفرتني غفرت لك و لا أبالي. ياابن آدم لو أتيتني بقراب الأرض خطايا ثم لقيتني لاتشرك بي شيئاً لأتيتك بقرابها مغفرة ) حديث قدسي صحيح به روایت ترمذي از انس. یعنی: (ای فرزند آدم،‌ مرا نمی خوانی و امید نمی بندی مگر آنکه بر تو بیامرزم هر آنچه کرده ای و باکی نیست. ای فرزند آدم چنان چه گناهت به اوج آسمان برسد و آنگاه از من طلب بخشش کنی بر تو می بخشم و باکی نیست. ای فرزند آدم اگر با گناهانی به اندازه ی زمین به سوی من آمده آنگاه با من روبرو شوی در حالی که به من شرک نورزیده باشی، به سوی تو با همان مقدار بخشش خواهم آمد.‌)

پایان

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com