|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
بانو تاشا |
بانو تاشا اسم من تاشا است و اخیراً در هفتم جولای 2004، به دین اسلام روی آورده ام. از وقتی که کلاس هفتم بودم درباره ی اسلام مطالعه می کردم. علاقه من به دین اسلام از زمانی آغاز شد که در ماه رمضان در مراسم افطاری معلمم دعوت شده بودم، و از همان وقت درگیر آن افتادم! غسل تعمید داده شده بودم ولی مانند بسیاری از مسیحیان هیچ گاه به مسیحیت اعتقادی نداشتم. خیلی به ندرت به کلیسا می رفتم و یا در کلاس های تعلیم روزهای یکشنبه شرکت می کردم چون در آن احساس راحتی نمی کردم. خانواده ام تنها برای مراسم ویژه به کلیسا می رفتند. بنابراین شروع به مطالعه ی اسلام نمودم و قبل از اینکه مسلمان شوم در ماه رمضان روزه می گرفتم (با وجود اینکه می دانستم این روزه ها به حساب نمی آیند ولی امیدوار بودم خداوند آن ها را قبول نماید). سرانجام وقتی که دانش آموز سال دوم دبیرستان بودم پیش معلم سال هفتمم برگشته و از او راهنمایی های بیشتری درخواست کردم. یادگرفتم که چگونه نماز بخوانم و حتی زبان عربی را نیز آموختم بنابراین شروع به خواندن قرآن نمودم. پس از مدتی دوباره به دیدن معلمم رفتم، وی برای چند من و نفر از دختران دوازده تا هجده سال صحبت کرد. کم کم علاقه ام بیشتر شد و تصمیم گرفتم در خطبه شب های پنج شنبه شرکت کنم. بالاخره در یک سه شنبه ی مهم به دین اسلام مشرف شدم. این یکی از بهترین روزهای زندگیم بود. این موضوع را به کسی نگفته ام زیرا می ترسیدم که با حرف هایشان مرا پشیمان کنند. وقتی که دانش آموز سال اول دبیرستان بودم به مادرم گفتم که می خواهم مسلمان شوم، اما به مادرم گفتم که تا سن هجده سالگی صبر می کنم. در این بین پدربزرگم به رفتارهای من بدگمان شده بود زیرا قبل از اینکه مسلمان شوم از خیلی از کارها دست کشیده بودم، فکر می کرد شستشوی مغزی شده ام. روزی پنج مرتبه نمار خوانده و مرتب به مسجد می رفتم. همیشه پس از نماز خواندن دعا می کردم که خداوند مرا نجات دهد و ایمانم را قوی و محکم نماید. همچنین در کنفرانس های اسلامی شرکت خواهم کرد. من در ایالت النوئیس آمریکا زندگی می کنم و مردم شما را بر این اساس که آمریکایی باشید یا آلمانی یا مکزیکی دسته بندی نمی کنند بلکه فقط به خاطر مسلمان بودن. پایان
ترجمه: مسعود |