|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
حکایت یک بریتانیایی: ویلیام پیکارد |
بسم الله الرحمن الرحیم
ویلیام پیکارد می گوید: این حقیقت را که بر فطرت اسلام متولد شده ام را نفهمیدم مگر بعد از چندین سال. در میانه ی یک محیط مسیحی، با حیات طیبه و زندگانی صحیح آشنا گشتم. ایمان به خداوند متعال و عبادت و حقیقت مسائلی هستند که من را خوشحال می کنند. به مرکز آفریقا رفته و آن جا در اداره ی وصایای اوگاندا استخدام شدم. شرق همیشه من را به سمت خود می کشید. در دانشگاه کمبریج "شب های عربی" را خواندم. در آفریقا در خلوت کتاب "شب های عربی" را می خواندم. حضور من رد دربدری دهشتناک در اوگانادا از بزرگی و ارزش شرق نزد من چیزی نمی کاست. خوب یادم هست که حتی در آن روزها چقدر برایم عزیز بود، زمانی که به قرآن کریم می اندیشیدم. در آلمان برای خانواده ام نامه ای نوشته و خواستم یک جلد قرآن کریم برایم بفرستند، اما چیزی به دستم نرسید. در سوئیس یک جلد ترجمه ی فرانسوی قرآن کریم را خریداری نمودم. آن روز آن کتاب گرانقدرترین دارایی من بود. در آن هنگام شادی بی اندازه ای احساس می کردم. گویی پرتوی از حقیقت جاودانی با لطف و برکت الهی بر من تابیدن گرفت. تصمیم گرفتم به طور رسمی مسلمان شوم. این اتفاق در دسامبر سال 1918 روی داد و سپس در سال 1921 در رشته ی مطالعات ادبی دانشگاه لندن ثبت نام کردم. یکی از زمینه هایی که انتخاب کردم زبان عربی بود. یادم هست که استاد زبان عربی من آقای بلشا رحمه الله، از عراق، درباره ی قرآن کریم صحبت کرد و گفت: "ایمان داشته باشی یا نداشته باشی، خواهی دید که جالب ترین کتاب است و ارزش مطالعه را دارد." پاسخ دادم: "آه... اما من به آن ایمان دارم." او از این پاسخ من بسیار متعجب شده و توجهش برانگیخته گشت. بعد کمی گفتگو از من خواست که با او به مسجد لندن در ناتینگ هیل گیت بروم. من مرتباً نمازهایم را در این مسجد می خواندم تا بتوانم هر چه بهتر اسلام را بیاموزم. تا آنکه ارتباط من با امت اسلام در آغاز سال جدید 1922 اعلام شد. در حجی که در این زندگی به جای می آوریم، به شدت باور دارم که تنها لباسی که می توانیم به تن کنیم همان خضوع در برابر خداوند است و این که دستار حمد و شکر بر سر بسته و قلب های را پر از عشق آفریدگار یگانه نماییم.
ترجمه: مسعود |