"خواندن کتاب او را به سوی اسلام هدایت داد"
اسم من جمال جردن است، در جنوب کارولینای آمریکا به دنیا آمده ام. خانواده ام مرا به عنوان یک مسیحی غسل تعمید دادند ولی من از هر گونه مراسم و تشریفات مذهبی مسیحی متنفر شدم تا اینکه یک ماه پیش دین اسلام را پذیرفتم.
در منطقه ای که زندگی می کردیم کلیساهای بسیاری وجود داشت و پر از مسیحی متعصب بود. هر روز در کلیسا مراسمی برگزار می شد، می توانم بگویم که در کلیسا بزرگ شده ام. آنقدر به آن محیط عادت کرده بودم که بدون هیچ سؤالی مسیحیت جزئی از من شده بود. مرتب به کلیسا می رفتم و عضو گروه موسیقی نوجوانان کلیسا بودم. در تمام سخنرانی ها و مراسم مذهبی شرکت می کردم تا اینکه به سمت رهبری جوانان کلیسای منطقه ی خودمان در آمدم.
در مأموریت هایی که تعیین می شد برای جمع آوری اعانه و ایجاد کلیسا به جاهای مختلف سفر می کردیم. از اینکه یک مسیحی خوب بوده احساس غرور و شادمانی می نمودم. فکر می کردم چه خوب است که پیرو ادیان دیگر نیستم و مسیحیت دین و آیین من است. کمی بعد متوجه شدم که همه ی ما در واقع مسلمان به دنیا آمده ایم.
این اندیشه مرا به سمت دیگری یعنی اسلام کشاند. قبلاً هیچ اطلاعی راجع به اسلام نداشتم، اینکه مسلمانان خدا را می پرستند و پیرو فردی به نام محمد صلی الله علیه وسلم می باشند. تنها از طریق رسانه ها و خبرهای سوء علیه مسلمانان بود که تصوری از اسلام را در ذهن خود تجسم کرده بودم. یادم می آید که پدرم درباره ی مسلمانان به من می گفت که "آنها دشمنان ما هستند". واقعاً نمی دانستم که چرا پدرم چنین فکری می کند به همین دلیل من نیز از آنها دوری می کردم.
تا اینکه خانواده ای مسلمان اهل اردن همسایه ی ما شدند. با پسر آنها که هم سن و سال من بود دوست شدم. با هم در یک کلاس بودیم و وقتی که فهمیدم او مسلمان است، نقشه ای کشیدم که او را سؤال پیچ کنم. این جا بود که دریافتم دین آنها به مسیح احترام می گزارند. تنها دانستن این موضوع خیلی برایم جالب بود اما نه تا این اندازه که مرا علاقمند به مطالعه ی اسلام نماید.
یک روز که می خواستم در کنفرانسی که با مسلمانان درمورد اسلام و مسیحیت داشتیم شرکت کنم، با چند تا از دوستانم درمورد اسلام بحث کردیم. یکی از آنها گفت که خیلی دلش می خواهد قرآن را به منظور بالا بردن سطح اطلاعات عمومی خود مطالعه کند، من نیز با نظر او موافق بودم. طی کنفرانس تمام فکرم مشغول این بود که چگونه دوست مسلمانم را به دین مسیحیت دعوت کنم. و از همان لحظه برنامه تبلیغ مسیحیت را آغاز نمودم. گفتگوی من با او تنها به آن روز ختم نشد بلکه تا کتابخانه ی مدرسه هم کشیده شد و آنجا بود که همه چیز تغییر کرد.
کتابی را آنجا دیدم به نام "اسلام اساس تمام عقاید و تعلیمات"، تصمیم گرفتم نگاهی به آن بیاندازم. وقتی در خانه شروع به خواندن آن نمودم هر مطلبی را که می خواندم به دلایلی مرا به شگفتی وا می داشت. حقایقی که درون آن می دیدم باعث شد تا بخواهم به چیزهایی که می خواندم ایمان پیدا کنم. این موضوع کاملاً احساس مرا برانگیخت.
درباره ی زندگی نامه ی پیامبر صلی الله علیه وسلم، حمد و ستایش پروردگار و ارکان دین اسلام چیزهایی فرا گرفتم، و فکر می کنم خیلی زیبا هستند. یک روز سراغ اینترنت رفته و شروع به تحقیق نمودم، تمام مواردی را که درباره ی دین اسلام می خواستم را به دست آوردم. هنوز خود را یک مسیحی می دانستم ولی هر گاه سری به سایت های مسیحی می زدم تا پاسخ سؤالاتم را در آن ها بیابم بیشتر از آن دلسرد شده و می دیدم که دارم به سوی اسلام کشیده می شوم.
با توجه به این موضوع، از قبل به دین اسلام قدم نهاده بوده ولی نیاز به آگاهی و مطالعات بیشتری داشتم بنابراین بررسی و تحقیق های من شش ماه طول کشید. هر کتاب و جزوه ای راجع به اسلام را می خواندم تا اینکه پس از پنج ماه رسماً مسلمان شدم. حتی نماز خواندن به زبان عربی را نیز فرا گرفته و چهار سوره از قرآن را حفظ کردم. سرانجام از طریق اسلام آنلاین چت، شهادتین را اعلام نمودم. لحظه ی به یاد ماندنی بود، خواهری که یکی از اعضای سایت بود خیلی به من کمک کرد. روز بعد خبر مسلمان شدنم را به دوستم اطلاع دادم او نیز از این موضوع هیجان زده شده بود.
خداوند انجام این کار را برای من آسان نمود، و از این بابت خیلی سپاسگزارم. با این وجود هنوز مشکل بزرگی دارم و آن عبادت کردن در خفا است. من هنوز شانزده سال سن دارم و فعلاً تحت تکلف والدینم می باشم. مطمئن هستم وقتی که از این موضوع مطلع شوند مرا تحت فشار قرار خواهند داد. ولی اطمینان دارم که از این که به دین اسلام روی آورده ام حتماً خداوند از من پشتیبانی می نماید.
پایان
ترجمه: مسعود
مهتدین
Mohtadeen.Com
|