تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

چگونه اسلام زندگیم را تغییر داد، (قسمت اول)

"چقدر روشنایی را دوست خواهیم داشت اگر یکی از ما در تاریکی زندگی کرده باشد"

وقتی تازه به دین اسلام مشرف شده بودم فکر نمی کردم تا حد خیلی زیادی روی زندگی من تأثیر داشته باشد. اسلام نه تنها روی زندگیم تأثیر داشت بلکه آن را به کلی تغییر داد.

من و همسرم همدیگر را خیلی دوست داشتیم، طوریکه این عشق تا به حال نیز در وجود هر یک از ما باقی مانده است. وقتی شروع به مطالعه ی دین اسلام نمودم مشکلاتی برای ما پیش آمد. او تغییراتی را در من می دید ولی نمی دانست چه اتفاقی افتاده است، خودم هم همینطور. واقعاً نمی فهمیدم که دارم تغییر می کنم. همسرم فکر می کرد شاید پای مرد دیگری به زندگیم باز شده باشد و باور نمی کرد که عوض شدن من دلیل دیگری دارد.

بعدها فهمید که مسلمان شده ام. او هیچ مدرکی از وجود مرد دیگری در زندگیم پیدا نکرد. در آخر مجبور شدیم از هم جدا شویم. دادگاه تصمیم گرفت که مذهبی به غیر از ارتدکس در تربیت فرزندانم تأثیر زیان آوری خواهد داشت بنابراین آنها بچه هایم را از من گرفتند. در طول دوران جداییم بارها به من گفته شد می توانم تصمیم را عوض کنم. اگر چنانچه این دین را انکار کنم می توانم نزد فرزندانم برگردم. درخواست سختی بود و این کار برایم امکان پذیر نبود.

اگر اسلام را انکار می کردم در آن صورت بچه هایم را فریب داده ام. به همین دلیل نمی توانستم آنچه در قلبم بود را حاشا کنم، هیچ وقت نمی توانم خدا را انکار کنم. شروع کردم به دعا کردن و فهمیدم که اگر بچه هایم را به خدا بسپارم دیگر جای نگرانی نخواهد بود. به دادگاه گفتم که فرزندانم را به خدا سپرده ام و این به معنای عدم پذیرش آنها نمی باشد. از آن پس زندگی بدون آنها برایم سخت بوده و قلبم به درد آمده بود ولی در اعماق درونم می دانستم که کار درستی انجام داده ام. تا اینکه با این آیه قرآن آرامش پیدا نمودم.

«خدا آن است که هیچ معبود برحقی نیست به جز وی، زنده ی تدبیر کننده ی عالم،‌ نمی گیرد او را چرت و نه خواب،‌ او را است آنچه در آسمان هاست و آنچه در زمین است،‌ کیست آنکه شفعت کند نزد او الا به حکم او،‌ می داند آنچه پیش روی ایشان است و آنچه پس پشت ایشان است و فرانمی گیرد مردمان از معلومات حق چیزی را مگر به آنچه وی خواسته است،‌ فراگرفته است کرسی او آسمان ها و زمین را و گران نمی شود بر وی نگهبانی این هر دو، و او بلند مرتبه ی بزرگ قدر است.»

(2:255)

همچنین بر آن داشته شدم تا نگاهی به کلیه ی صفات پروردگار بیاندازم بلکه از این طریق جمال و زیبایی هر کدام را بهتر درک نمایم. جدایی از همسر و فرزندانم تنها مشکلی نبودند که با آن روبرو شده بودم بلکه خانواده ام نیز از انتخاب من راضی نبودند. بیشتر اعضای فامیل دیگر نمی خواستند با من ارتباط داشته باشند. خواهرم فکر می کرد عقلم را از دست داده ام و به بیماری روحی دچار شده ام. در نتیجه یک دفعه خودم را بدون خانواده و فامیل دیدم.

دوستانم نیز در عرض یک سال از من کناره گرفتند، همچنین سر کار تهدید شده بودم که اگر با حجاب به اداره بروم حتماً مرا اخراج خواهند نمود. حالا بدون شغل و دوست مانده بودم. تنها نوری که به زندگیم می تابید مادرم بزرگم بود. او انتخابم را تأیید کرد و همراهم شد ولی متأسفانه بعد از اینکه اسلام را پذیرفت خیلی زود از دنیا رفت. هر چه اطلاعات و سطح آگاهیم بالا می رفت بهتر می توانستم به سؤالات پاسخ دهم. چند سال بعد، وارد انجمن مسلمانان شدم. مادرم خیلی نگران بود و می خواست کاری برایم انجام دهد. دوسال بعد یک روز به من تلفن زد و به طور غیر منتظره ای از من پرسید، اگر فردی بخواهد مسلمان شود باید چه کاری انجام دهد. به او گفتم که در مرحله اول باید به وحدانیت پروردگار و اینکه حضرت محمد صلی الله علیه وسلم پیامبر او می باشد اعتراف کنی. در جوابم گفت این را می دانم منظورم این است که در مرحله ی بعد چه کاری باید انجام داد. اطلاعات لازم را در اختیارش گذاشتم و از من خواست در این باره با پدرم حرف نزنم.

پایان قسمت اول

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com