|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
مصطفی ساموئل مسیحی سابق به دین اسلام گروید |
وی در یک مصاحبه چنین بیان داشت: اسم من مصطفی ساموئل است، نام سابقم استیون بود. در میان عقاید یونانی ارتدوکس به دنیا آمدم. در مدرسه ی ما دانش آموزانی با عقاید مختلف چون مسیحی، یهودی، یونانی ارتدوکس و غیره تحصیل می کردند. در حین بزرگ شدن، وقتی پا به سن نوجوانی گذاشتم باوجود اینکه سابقه ای مذهبی داشتم، احساس می کردم که دارم از کلیسا دور می شوم. این وضعیت واقعاً مناسب من نبود. همیشه درمورد خیلی چیزها سؤال می پرسیدم. هیچوقت عقیده ی دینی که به من ارائه شده بود را نمی توانستم قبول کنم. از آن دسته افرادی بودم که درمورد همه چیز مخصوصاً راجع به مذهب سؤال می کنند. تا سن بیست و پنج سالگی دنبال پاسخی برای کنجکاوی های خودم بودم. فکر کنم جوابم را وقتی داشتم درباره ی اسلام مطالعه می کردم یافتم. به همین دلیل دو سال بعد یعنی در سال 2009، مسلمان شدم. چگونه اسلام را پیدا کردم وقتی نوزده سالم بود، راجع به همه چیز تحقیق می کردم، چون شهر سیدنی برایم مناسب نبود بنابراین مجبور شدم به بریتانیا بروم. مدت پنج سال در یک بارفروشی مشغول به کار شدم. با بدترین اشخاصی که شما تصور می کنید روبرو شده ام. همیشه به دنبال حقیقت بودم و به درگاه پروردگار دعا می کردم که مرا به راه درست هدایت فرماید و من نیز آن را بپذیرم. در این مدت، به مسیحیت روی آوردم و فکر می کردم که دین حقیقی می باشد. هیچ وقت به جواب های مختصر و کوتاهی که می خواستم نرسیدم. چرا اینجا هستم؟ هدف از بودن من در این دنیا چیست؟ تا قبل از واقعه یازده سپتامبر فکر و یا ایده ای راجع به اسلام در ذهنم وجود نداشت. هیچ وقت فکر نمی کردم که به این دین علاقمند شوم و چیزی از آن نمی دانستم. درمورد آن حتی تحقیقات زیادی انجام ندادم و احساس می کردم که شاید مسلمانان به شیوه ی درست به دینشان عمل می کنند. اما اینکه چرا تمام دنیا علیه مسلمانان به جنگ برخواسته اند توجه مرا به خود جلب کرده بود. این احساس را داشتم که شاید حق با مسلمانان باشد. تا اینکه در سال 2005، همراه یکی از دوستانم به مسافرت رفتیم. ما به دور دنیا سفر کردیم. از جمله آمریکا، اروپا و در یونان به دیدن خانواده ام رفتم. موقع برگشتن از مسافرت قبل از اینکه به سنگاپور برویم از دوبی دیدن نمودیم. پنج روز در آنجا ماندیم. می خواستم اصالت و حقیقت اسلام را از نزدیک ببینم. در دبی به موزه رفتم سر راهم به آنجا مسجد بزرگی قرار داشت. نیرویی مرا وادار کرد تا داخل مسجد شوم و درمورد اسلام پرس و جو کنم. مردم در مسجد لباس محلی بر تن داشتند و تنها من به شیوه ی غربی ها لباس بر تن داشتم. آن روز جمعه بود و نمی دانستم که قرار است نماز جمعه برپا شود. واقعاً حسی عجیب مرا به آنجا کشاند. وقتی به استرالیا برگشتم، به جستجوی جدیدی راجع به اسلام پرداختم. در سال 2006، برای اولین بار قرآن خریداری و شروع به خواندن نمودم. چون آهسته می خواندم تقریباً دو سال و نیم طول کشید، از خواندن آن به وجد آمده بودم. قبلاً نمی دانستم که داستان های مربوط به حضرت عیسی و موسی و نوح و لوط در قرآن وجود دارد. چیزی راجع به جنگ و خونریزی و ترور در قرآن وجود ندارد، این موارد واقعاً علاقه مرا بیشتر کرد. دو سال بعد مطالعات من طول کشید و در این مدت یک بار دیگر قرآن را خواندم. تقریباً سال 2008، بود که تصمیم گرفتم مسلمان شوم، اما مسلمانی نمی شناختم تا در این زمینه کمکم نماید. با مسجد تماس گرفتم، حتی به آنها ایمیل زدم اما نتیجه ای دریافت نکردم. با خودم گفتم شاید خداوند نمی خواهد من مسلمان شوم. از این بابت خیلی دسپاچه و نگران بودم. در سال 2009، به سیدنی برگشتم تا وسایل مربوط به آپارتمانم را تعمیر کنم. خیاطی که می خواست این کار را برایم انجام دهد یک لبنانی بود. نام او سمیر و فرد بسیار خوبی بود. فکر نمی کردم او مسلمان باشد چون ریش نداشت، اسم پسرش آدم بود و بنابراین احساس کردم مسیحی هستند. آن موقع نماز خواندن بلد بودم و چند هفته قبل از مسلمان شدنم نماز می خواندم. مشروب و خوردن گوشت خوک را کنار گذاشته بودم. یک روز سمیر برایم پیتزا خرید و وقتی به آن نگاه کردم از او پرسیدم که آیا این حلال است او پاسخ داد بله، به او گفتم آیا شما مسلمان هستید؟ گفت بله. گفتم "می خواهم مسلمان شوم". روز بعد او مرا نزد برادر همسرش برد و در آنجا شهادتین را اعلام کردم. خیلی خوشحال شدم و از تصمیمی که گرفته بودم احساس رضایت داشتم. واکنش خانواده ام مثبت بود فقط مادرم کمی درمورد آن سؤالاتی پرسید. او دیده که اسلام چقدر زندگی مرا تغییر داده، بنابراین خیلی خوشحال است. پدرم در این باره چیزی نگفت. چیزهایی که اسلام می تواند ارائه دهد اینجا تعارضی میان مسلمان شدن و زندگی کردن در این کشور وجود ندارد زیرا ارزش های واقعی در استرالیا با دین اسلام درآمیخته است. این ارزش ها مانند احترام به والدین و خویشاوندان، یک شهروند خوب و مقید به قانون و غیره به خوبی با ارزش های اسلامی منطبق است، بنابراین هیچ تناقضی وجود ندارد. وقتی افرادی را می بینید که نسبت به دین اسلام نگرش منفی دارند و باید با آنها به گفتگو بنشینید و توضیح دهید که اسلام بزرگترین سیستمی است که از آن پیروی می کنید. به علاوه رفتارهای غیر اخلاقی مانند نوشیدن الکل، قمار و غیره چیزهایی هستند که در اسلام وجود ندارد و ما به خاطر این ها مسلمان نشده ایم. چیزی که ما به استرالیایی ها می گویی این است که "بهترین فرهنگ استرالیایی است که ما پیرو آن هستیم". پایان ترجمه: مسعود
|