تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

داستان اسلام آوردن لارا از کانادا

من یک کانادایی اسکاندیناوی تبار هستم که در کشور کانادا بزرگ شده ام. از سال 1993، هنگامی که بیست و سه سالم بود مسلمان شده ام. در حین بزرگ شدن هیچ مذهبی نداشتم حتی ملحد نیز نبودم. وقتی نوزده سالم شد کم کم افکاری راجع به دین به سراغم آمدند و پس از مدتی به یگانگی پروردگار ایمان پیدا کرده و به توحید روی آوردم. مسیحیت هیچ وقت برایم جالب نبود.

اولین برخورد من با مسلمانان وقتی اتفاق افتاد که در سال 1988، با چند دانشجوی مسلمان آشنا شدم. از طریق آنها کمی از دین اسلام مانند روزه ماه رمضان سر در آوردم. اما تا سال 1992، نسبت به آن علاقه ای در من ایجاد نشد. در تابستان همان سال یکی از روزنامه های کانادایی مقاله ای منتشر نمود که در آن اسلام را مورد حمله قرار داده بود آنها در آن رفتار بعضی از مسلمانان که باعث شده بود چهره ی نادرستی از اسلام به تصویر کشیده شود را مورد مثال قرار داده بودند. غیر مسلمانان از روی رفتار مسلمانان در مورد اسلام قضاوت می کردند.

آن موقع هنوز مسلمان نشده بودم، اما آن مقاله اسلام را خیلی مظلومانه مورد حمله قرار دادده بود. بنابراین نامه ای برای دفاع از اسلام به نویسنده ی آن فرستادم. اینجا بود که نسبت به این مذهب کنجکاو شدم. چندین مقاله و کتاب راجع به اسلام چند ماه قبل از این واقعه برای مطالعه آماده کرده بودم که شروع به خواندن نمودم. واقعاً تحت تأثیر قرار گرفته و با خودم گفتم آیا این اسلام است؟

به نظرم خیلی درست می آمد. در طول یکی دو ماه تابستان که به خاطر تعطیلی دانشگاه  اوقات فراغت بیشتری داشتم، شروع به آموختن و کسب اطلاعات درمورد دین اسلام نمودم. یکی از کتاب ها درباره ی زندگی پیامبر صلی الله علیه وسلم بود، البته بعضی از مقاله ها چیزهای درستی راجع به اسلام ننوشته بودند و می بایست در این باره خیلی احتیاط می کردم که هر نوشته ای را نخوانم. همچنین از خواهران و برادران مسلمان سؤال می کردم و آنها نیز بدون هیچ گونه فشاری اطلاعات لازم را در اختیارم قرار می دادند.

در ضمن شروع کردم به ایجاد تغییراتی در رفتارهایم و تلاش می کردم تا طبق اصول اسلامی عمل کنم. مثلاً بیرون از خانه عطر و جواهرات و آرایش نمی کردم و تا حد ممکن لباس بلند می پوشیدم. تنها غذاهایی که طبق اسلام حلال بودند را می خوردم و حتی برای اولین بار به مسجدی در شهرمان رفتم. تا حدی با اسلام آشنا شده بودم، ولی هنوز خیلی چیزها لازم بود که راجع به آن بدانم.

اسلام را درواقع کشف کرده بودم، به این دلیل از کلمه ی "کشف" استفاده می کنم چون همیشه درمورد اسلام از طریق رسانه ها تصور غلطی را به مردم الغا می کردند و تا نام اسلام را می شنیدم در پس زمینه ی ذهنم تصویر خوبی از آن نداشتم و این است که می گویم من در اینجا واقعاً اسلام را کشف کرده ام.

همیشه فکر می کردم اسلام متعلق به عده ای مرد است و نمی دانستم که آن دینی واقعی می باشد. تصور می کردم که باید مسلمان به دنیا بیایی تا یکی از آنها محسوب شوی. درواقع نمی دانستم که همه ی انسان ها مسلمان به دنیا می آیند. از آن پس شیوه و راه و رسم اسلام را پذیرفته و خود را تسلیم امر پرودگارم نمودم.

پایان

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtaden.Com