تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

زهرا: داستان مسلمان شدن من - 3

وقتی به خانه رسیدم، نشسته و به بررسی کتاب ها پرداختم و در لابلای یکی از کتاب ها یک ورقه کاغذ توجهم را جلب کرد. آن را برداشته و بازکردم. در آن با خط خانم معلم و با خودکار نوشته شده بود: (نحوه ی گرفتن وضوء: سه بار مضمضه ی آب، سه بار بالا کشیدن آن از طریق بینی و... الی آخر)!

سبحان الله ، و الحمد لله ، و لا إله إلا الله ، و الله أكبر... جریان را به شوهرم گفته و هر آنچه را خداوند به من آموخته بود به او آموختم. سبحان الله، با تمام رفتارهای ناپسندی که داشت از خداوند می ترسید و هر چه مربوط به دین می شد را از من می پذیرفت، با آنکه در ابتدا جر و بحث کرده و دشمنی می کرد!

همه چیز مادامی که به عبادات من مربوط می شد به خوبی می گذشت، جز یک چیز که من را به شک انداخته و مضطربم می ساخت. چنانچه گاه وسوسه های شیطانی سراغم می آمد وقتی که در حین تشهد می خواندم "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله"! چرا که فرقه ای من جزو آن بودم نبوت پیامر صلی الله علیه و سلم را مورد سؤال قرار می داد و شیهه افکنی می کرد. و لا حول و لا قوة إلا بالله!

این موضوع شکنجه ام می داد و ناراحتم می نمود. برخی وقت ها نیمه شب ها یا قبل از نماز صبح از خواب بیدار شده به دعا و راز و نیاز برای صبر و هدایت می پرداختم...

قسم به خدایی که لا اله الا هو، چند روز نگذشت که حادثه ی عجیبی اتفاق افتاد. دوست همسرم که بر او تاثیر زیادی دارد و او را با خود به مسجد برای خطبه و نماز جمعه می برد، به منزل ما آمده و با خود به مناسبت ازدواجمان هدیه ای آورد و آن هدیه دو چیز بود: "یک ضبط صوت و یک کتاب (زندگینامه ی رسول خدا)!

با شتاب و مشتاقانه کتاب را برداشته و تا ساعت دوی صبح مشغول خواندن آن بوده و تا پایان دست از آن نکشیدم. در حالی کتاب را به پایان بردم که اشک از چشمانم سرازیر بود و گفتم: (أشهد ألاّ إله إلا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله).

از آن روز به بعد به هر چیزی که به مسائل دین اسلام مربوط بود علامقمندتر و مجذوب گشتم. به طوری که به طور دایم برنامه های دینی تلویزیون را دنبال می کردم.                                                                                                                                                                                             

به سخنان علمای اسلامی گوش داده و از آن ها استفاده می نمودم و حرف های آنان را با آنچه پیشتر باور داشتم مقایسه می کردم.

به این ترتیب عقاید گذشته را محو شده و دین جدید اسلام را در درون خود تثبیت کردم. اشتیاق فراوانی به شنیدن تلاوت قرآن کریم داشته و آن را بر ترانه ها و آهنگ هایی، که قبل از اطلاع از حرام بودن آن ها را گوش می دادم، ترجیح می دادم!

لازم به ذکر است که من همه ی مطالبی را که می آموختم به همسرم نیز یاد می دادم. چرا که او به دلیل کار دشوار و طولانی وقت آزاد کافی در منزل نداشت تا برنامه ها را دنبال نماید. همسرم با توجه کامل به حرف هایم گوش می داد و روز به روز به سمت بهتر شدن در گفتار، کردار، اخلاق و برخورد با من و دیگران پیش می رفا. تا آنکه به لطف خداوند به مرحله ی همدلی و صمیمیتی رسیدیم که همیشه آرزوی آن را داشتم!

حتی در مسائل دنیایی نیز موفقیت یار ما شد و در زمینه ی تدریس قبول شده و به عنوان معلم یکی از بهترین مدارس دبی از لحاظ مدیریت و کادر معلمان و... استخدام شدم.

در منزلی زیبا و به نسبت ارزان قیمت در نزدیکی مدرسه ی من اقامت کردیم. گواهینامه ی رانندگی گرفته و یک اتومبیل خریدم و شوهرم نیز در زمینه ی علمی به مدارج بالاتر راه یافته و وضعیت زندگی به حمدلله بهتر و بهتر می شد.

از لحاظ اجتماعی، روابط ما با همه خوب بود و البته از ترس بروز مشکلات مسلمان شدن خود را اظهار نکرده بودیم. سعی می کردیم هر گاه موقعیت ایجاب کند در مورد مسائل مربوط به عقیده با آنان بحث کرده  و حقیقت اسلام را به صورت غیرمستقیم به آن ها نشان دهیم.

به این ترتیب با آشنایان در امارات و خانواده و نزدیکان در سوریه، موقع رفتن به مرخصی، ارتباطات خوبی داشتیم. اما، خداوند مقدر فرمود که ایمان ما را بیازماید و بداند که آیا او را در سختی و ناراحتی نیز مانند آسایش و راحتی می پرستیم؟! آیا در حالت بلا و آزمون به مانند صحابه ی کرام ایستادگی خواهیم کرد؟!

آن جا که خداوند سبحانه و تعالی در سوره ی آل عمران می فرماید: {إن يمسسكم قرح فقد مسّ القوم قرح مثله و تلك الأيام نداولها بين الناس و ليعلم الله الذين آمنوا و يتخذ منكم شهداء و الله لا يحب الظالمين * و ليمحّص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين * أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلم الصّابرين *}

یعنی: (اگر برسد شما را زخمی پس رسیده است جماعت کافران را زخمی مانند آن و این حادثه ها که می گردانیم آن را در میان مردمان برای فواید بسیار و تا مشخص سازد خداوند مؤمنان را و گواه گرداند بعضی از شما را و خدا دوست نمی دارد ستمکاران را. و تا که سره و خالص کند خداوند مسلمانان را و نابود سازد کافران را. آیا گمان کردید که در آیید به بهشت و هنوز مشخص نساخته باشد خداوند مجاهدان را از شما و پیش از آنکه متمایز سازد صابران را؟)

ایمان و پایبندی من به دلیل تدریس در مدرسه بیشتر و بیشتر می گردید، چرا که آنچه در اطراف من وجود داشت این حالت را تقویت می نمود: حجاب در مدرسه اجباری و دارای امتیاز بود، موادی که تدریس می شد همه به یکدیگر ارتباط داشته و حول تربیت اسلامی بودند، در مدرسه و در بعضی مناسبت ها مانند رمضان، شب اسراء، معراج و... جلسات سخنرانی برگزار می شد و امر به معروف و نهی از منکر به طور پیوسته ادامه داشت، به اضافه ی توزیع کتاب و نوار دینی در طول سال.

به این شکل پایبندی من با سرپرست دفتر جدیدی در مدرسه، بیشتر و بیشتر می گردید. خانم اماراتی که آن جا بود در نهایت پایبندی، تدین و فعالیت های دعوی بود و این انسان تاثیر زیادی روی بیشتر معلمان زن به طور عام و روی من به طور خاص داشت!

ما به خاطر خداوند همدیگر را بسیار دوست داشتیم. هیچ فرصتی را از دست نداده و در دفتر نزد او رفته و با هم نشیته و ذکر خداوند و گوش دادن به برخی نوارها می پرداختیم.

وقتی که او این همه عطش و علاقه ی من برای یادگیری علم شریعت را دید کتاب و نوارهای اسلامی زیادی را در اختیارم می گذاشت و من را با خود به جلسات سخنرانی دینی می برد.

البته او چیزی از زندگی من و دین و مذهب پیشین من نمی دانست و با کسی در مورد آن حرف نزده بودم. شوهرم می دید که موضوع تنها به نمازهای فریضه ی پنجگانه و روزه ی ماه رمضان ختم نمی شود، بلکه هر روز بیشتر و پیچیده تر از روز قبل می گردد!

می دید که نمازهای سنت، تهجد و روزه های مستحبی، صدقه و مطالعه ی کتاب ها و گوش دادن به نوارها و حضور در مجالس سخنرانی و مسائل دینی اساسی و فرعی  دیگر هم در زندگی من افزوده شده و او را هم دعوت به انجام آن ها می نمایم!

این موضوع او را به شدت نگران و هراسناک کرد و باعث شد به کار من اعتراض کرده و بگوید: "تندروی نکن! به کجا خواهی رسید؟"

اما به او متذکر شدم که من افراط نمی کنم و تنها دارم دین خداوند متعال را پیاده می کنم و فرمایش خداوند متعال در سوره ی بقره را به او یادآور گشتم که می فرماید:

{أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم إلا خزي في الحياة الدنيا و يوم القيامة يُردّون إلى أشدّ العذاب و ما الله بغافل عما تعملون}

یعنی: (آیا ایمان می آورید به بخشی از کتاب و کافر می شوید به بخش دیگر؟ پس چیست جزای آنکه چنین کند از شما مگر خواری در زندگانی دنیا و روز قیامت گردانیده شوند به سوی سخت ترین عذاب و نیست خداوند بی خبر از آنچه می کنید.)

 

ادامه دارد...

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com