تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

ماجرای مسلمان شدن بانوی سوئدی "Heidi"

ماجرای مسلمان شدن بانوی سوئدی "Heidi"

خداوند سینه ام را برای پذیرش دین اسلام گشود

 

      بسیای از کسانی که دین اسلام را پذیرفته اند به دنبال پاسخ سؤالات خود بوده اند. آن ها به دنبال این بوده اند که دلیل پیدایش آن ها چه بوده است و معنای حقیقی زندگانی چیست؟ اسلام پاسخ کامل و صحیح پرسش های آنان می باشد.

من به جستجوی اسلام نرفته و اصلاً به هیچ دینی علاقه و توجه نداشتم. بالعکس باور داشتم که افراد متدین شستشوی مغزی شده اند و ادیان اختراع بشر هستند. همچنین بر این تصور بودم که انسان از نسل میمون ها پدید آمده و جهان حاصل تصادف و بر اثر "مهبانگ" به وجود آمده است و… اما اکنون مدام از خود می پرسم که انسان تا چه حد می تواند مسائل را اشتباه بفهمد و در این اشتباه پیش برود؟

 

 در یک خانواده ی سنتی سوئدی شامل پدر و مادر و دو خواهر کوچکتر از خودم بزرگ شده ام که همگی مانند سایر خانواده های سوئدی غیرمذهبی می باشند و هیچ کدام به وجود خدا یا نیروی بزرگ تر و مافوق بشری ایمان داشته و هرگز واژه ی خدا در مکالمات روزمره ی ما و نزدیکان ما کاربردی نداشته است.

   وقتی بیست سال سن داشتم مسلمان شدم. در اوایل پاییز سال 2006م، که یک روز معمولی بود. وقتی به سر کار رسیده و پشت کامپیوتر نشستم تا قبل از شروع کار سری به وبسایت های اینترنتی بزنم، نمی دانم چرا و چگونه، بر وبسایتی با عنوان islamguiden  توقف کردم. موضوع به قرآن و علوم طبیعی ارتباط داشت.

در آن یک آیه ی قرآن بود که به موضوع مرتبط بود. وقتی آن آیه را خواندم احساس کردم که زندگی من زیر و رو شد و همه چیز برایم روشن و واضح گردید. انگار تمام عمرم نابینا بوده ام و اکنون به ناگاه بینا شده ام. سخن راست و درستی بود. در آن لحظه از خود بیخود شدم. بعد از آنکه خداوند سینه ام را برای دین راستین اسلام گشود، شروع کردم به مطالعه درباره ی اسلام.

در آغاز ـ قبل و بعد از پذیرش اسلام ـ به کتابخانه های عمومی رفته و کتاب هایی درباره ی اسلام را مطالعه می کردم. اما این کار فایده ای نداشت برای آنکه بیشتر آن ها توسط غیرمسلمانان نوشته شده بود و تصویر نادرستی از اسلام را ارائه نموده و با پیش داوری و قضاوت شخصی در مورد ان می نوشتند.

به همین دلیل سعی کردم کتاب های نوشته ی خود مسلمانان درباره ی دین اسلام را مطالعه نمایم. تعدادی از خواهرانی که در این مدت با آن ها آشنا شده بودم من را با بعضی از سایت های اسلامی روی اینترنت آشنا کردند. من هم با دوری از سایت های بسیای که به گمراه نمودن مردم و انتشار مطالب کذب و بی اساس می پرداختند به سایت های مذکور روی آوردم.

 به تدریج بیشتر به دین اسلام متمایل شده و باور می کردم که دین حق و راستین است. حدود یک ماه بعد از آن شهادتین را نموده و به لطف خداوند متعال مسلمان شدم.

خانواده ام با شنیدن خبر مسلمان شدن من به شدت ناراحت شدند. چند روز بعد از مسلمان شدن حجاب اسلام پوشیدم و خانواده و دوستانم آن را تحمل نکرده و واکنش والدینم سخت تر بود. من از واکنش آن ها تعجب نکردم چرا که چیزی درباره ی اسلام نمی دانستند. تنها چیزی که در مورد اسلام می دانستند این بود که زن مسلمان حجاب می پوشد. ولی بقیه ی دانسته های آنان درباره ی اسلام برگرفته از روزنامه ها و مجلات و رادیو و تلویزیون بود...

      وقتی به مادرم خبر دادم که مسلمان شده ام شروع به خندیدن نمود و فکر می کرد دارم شوخی می کنم. ولی زمانی که گفتم جدی می گویم و شوخی نمی کنم، از خندیدن بازایستاد. اما این خبر را بعد از پوشیدن حجاب به پدرم گفتم. او می خواست حجاب را از سرم بردارد و گفت به شرطی با مسلمان شدن من مخالفتی نمی کند که آن را مخفی نگاه داشته و آن آشکار نکنم.

اما من باور داشتم که این شرط با اسلام ناسازگار است چرا که اسلام دینی است که باید آن را در تمام جوانب زندگی اجرا نمود و نه اینکه فقط در قلب پنهان بماند.

در طول ماه های نخست بعد از مسلمان شدنم با مشکلات و جر و بحث های زیادی با خانواده ام روبرو بودم. بیشتر از هر چیز پوشش کامل اسلامی من آنان را آزار می داد. من شش ماه بعد از مسلمان شدن نقاب هم می پوشیدم.

خانواده ام آن را دوست نداشته و آن را درک نمی کردند. رفتار آن ها با من بسیار بد بود. تا جاییکه مادرم من را نصف شب از خانه بیرون راند، و خانواده ام من را تهدید کردند.

پدرم ادعا می کرد که من به خاطر ازدواج با کسی برخلاف خواسته به خود مجبور به پذیرش اسلام شده ام و اینکه من شستشوی مغزی شده و به یکی از گروه های خطرناک ملحق شده ام. من تمام تلاشم را می کردم تا آن ها را با حقایق اسلام آشنا ساخته و بفهمانم که به انتخاب و اختیار خود آن را پذیرفته ام.

مدتی زیاد و مدیدی طول کشید تا خانواده ام مسلمان شدن من را بپذیرند. ولی اکنون آن ها چنین هستند و حتی مادرم از من پشتیبانی می کنند. ارتباط بین ما به حدی بهبود یافته که از قبل از مسلمان شدنم هم بهتر شده است. اما پدرم هنوز کمی دلخور است و با آنکه روابط ما رو به بهبودی می رود. اما خواهرانم با من مخالف هستند ولی واکنش آنان آرام تر از بقیه بود.

 زمانی که برای اولین بار با حجاب به سر کار رفتم، همه به گونه ای من را نگاه می کردند که انگار روح دیده اند. سر جای خود نشستم و یکی از آن ها مدت زیادی به من خیره ماند. بعد جرأت یافته و پرسی که آیا لازم می بینم که در مورد وضعیت خود با کسی صحبت کنم. من لبخندی زده و گفتم: نه من اصلاً نیازی به این کار نمی بینم. مدیر شرکت به هیچ عنوان هیچ ممانعتی درباره ی پوشش حجاب من نشان نداد. من از اتاق تصویربرداری برای ادای نمازهایم استفاده می کردم.

البته خیلی ها از من در مورد علت مسلمان شدنم سؤال کردند و پرسش های زیادی هم درباره ی اسلام داشتند. تعدادی از همکاران، به ویژه مسن ترهای آنان، فکر می کردند که مسلمان شدن و پوشش توسط من کار زننده ای است. وقتی نقاب هم زدم بیشتر آن ها متحیر شده و به شدت متعجب شدند. اما من برای عجیب بود که واکنش آن ها به آن صورت که انتظار داشتم بد نبود.

اما مدیر اعتراض نموده و من را احضار نموده و خواست تا نقاب را در محل کار بردارم. من با مسئول وضعیت های مجاز حضور در سر کار تماس گرفته و از او در مورد حق خود درباره ی نوع پوشش سؤال کرده و او گفت که قانون از من دفاع می کند. این بود که مدیر شرکت عقب کشید و دیگر با هیچ مشکلی در سر کار روبرو نشدم.

 

بیشترین مشکلاتی که بعد از مسلمان شدن با آن مواجه شدم از جانب خانواده ام بود. اما موارد مثبت هم زیاد بود. از همه مهم تر این بود که به علت آمدنم به این دنیا پی بردم و معنا و هدف ورای این زندگی در این جهان را فهمیدم.

من بواسطه ی اسلام یاد گرفته ام که باید انسان را زن را همانگونه که هست قدر دانست و ارزش گذاشت و لازم نیست زنان خود را شبیه مردها کنند تا ارزشی پیدا کند. اسلام به ما می آموزد که زن و مرد علی رغم تفاوت های جسمی ارزش یکسانی دارند.

همچنیندین اسلام به ما می آموزد که حیوانات نیز بر انسان حقوقی دارند و روا نیست آن ها را کتک زده یا بدرفتاری نماییم. فهمیدم که خداوند متعال که ما را آفریده است بهتر از هر کسی از حال ما با خبر است. بنابراین محال است که ما را به چیزی امر فرماید که با فطرت انسانی ما هماهنگ نباشد.

اگر اسلام را با صداقت، بی غرضی و پاکی مورد بررسی قرار دهی، چیزی در آن نمی یابی که با فطرت یا طبیعت بشری در تضاد باشد. اسلام دین بسیار عالی و نیکی است که در آن هیچ خلل و ایرادی وارد نیست. هر اشکالی که بعضی وقت ها در آن می بینیم نتیجه ی اجرای نادرست احکام و تعالیم دین اسلام از جانب برخی از مسلمانان می باشد.

 

      دین اسلام نظر من را درباره ی همه چیز در این جهان تغییر داد. دیدگاه من درباره ی هستی، روح انسان، زندگی او، خانواده ام . همه چیز تغییر داد. اسلام راه و روش کاملی برای زندگانی و اعتقادی قلبی و عملکرد در رفتارها و کردارهای آدمی است.

دین اسلام به من اموخت که چگونه با خانواده و همسایگانم رفتار نموده و به آنان احترام بگذارم و من را با علت پدید آمدنم در این عالم آشنا ساخت که از کجا آمده و به کجا خواهم رفت. قبل از اسلام آوردن این پرسش ها را نمی پرسیدم و مانند یک آدم آهنی نابینا به جستجوی سؤالاتی که روح و روانم در اعماق وجودم به دنبال حقیقت آن ها بوده است نمی پرداختم.

ما انسان ها باور داریم که اربابان این جهان هستیم و پاسخ همه ی پرسش ها پیش ماست. اما علوم طبیعی و تئوری دائم در حال اثبات و رد شدن بوده و قادر نیستند به همه ی سؤالات ما پاسخ بگویند. اما اسلان این کار را با نهایت سادگی و صراحت انجام می دهد.

هر روز خداوند متعال را سپاس می گویم که سینه ام را برای شناختن اسلام، دين حق، گشود. این زیباترین و شیرین ترین هدیه ای است که ممکن است یک انسان دریافت نماید.

Heidi

Stockholm

2008-01-21

 

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtaden.Com