تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

يتيمی که جهان را رهبری نمود

آدرس تصویر: http://ipc.org.kw/images/000177.jpg

اسم قبل از اسلام: برياس راندي

اسم بعد از اسلام: محمد اقبال

وضعیت تاهل: متاهل

ملیت: هندي

مقدمه

اسم من برباس راندي است. دو سال پیش مسلمان شده و به یاد شاعر پاکستانی نامم را به محمد اقبال تغییر دادم. حدود 70 سال سن دارم. پنج فرزند، یک پسر و چهار دختر دارم که همگی به آموختن دین اسلام مشغول هستند. دو تن از فرزندانم از یک دانشگاه اسلامی فارغ التحصیل شده اند. من در استان حیدرآباد (اوتارپرادش) واقع در منطقه ی راجول هندوستان به دنیا آمده ام.

بیشتر اهالی این منطقه هندو می باشند. روستای کوچکی که تعداد مسلمانان آن از ۶۰ تن بیشتر نیست.

خدمت در ارتش هند

دبیرستان را پشت سر گذاشته و در خوشنویسی مهارت داشتم و برای همین به عنوان خطاط مشغول به کار شدم. چون در آن زمان نتایج دبیرستان دیرتر اعلام می شد در سال 1946به ارتش هند پیوستم. از آن جا که سی و دو سال سن داشتم، در دوره ی جدایی هند و پاکستان و نیز هند و بنگلادش در ارتش حضور داشتم.

در مدت خدمت در ارتش تفاوتی بین مسلمانان و هندو ها یا مسیحی ها نمی گذاشتم. فرمانده ما هندو بود و من به عنوان یک سرباز از دستورات او اطاعت می کردم. کارهای من برخاسته از عقاید و باورهایم نبود و بیشتر هندوها هم در آن دوره اینگونه بودند.

در یکی از جنگ ها با ارتش پاکستان 36 تن را به قتل رساندم. این جنگ یکی از نبردهای پرتلفاتی بود که بین دو ارتش رخ داد و با کشته شدن 210 از دو طرف خاتمه یافت. از خود می پرسیدم: این خرابی ها و کشتارها برای چیست؟ برای زمین؟ ولی همه ی دنیا مثل هم است و برای همه ی انسانها است... این همه جنگ و ستیز برای مشتی خاک است؟ مدت زیادی در این باره فکر کردم: خدای متعال به انسان ها زندگی بخشیده و ما برای گرفتن آن از دیگران می جنگیم.

مجروح شدن

در جنگ به واسطه ی یک گلوله ی توپ پایم زخمی شده و اثر آن همچنان باقی مانده است. به مدت دو ماه در بیمارستان بستری شده و بعد از آن به روستایم بازگشتم. سه ماه بعد از آن از خدمت در ارتش استعفا دادم. فرمانهد از من پرسید: چرا می خواهی خدمت به وطن را ترک کنی؟ دلیل آن چیست؟ نمی توانستم آنچه را در مدت خدمت در ارتش بر من گذشته بود را برایش توضیح دهم، برای همین به او گفتم: پدر و مادرم پیر شده و من تنها نان آور خانواده هستم و کسی نیست که به آن ها رسیدگی کند و آن ها به من نیاز دارند... به این ترتیب او با استعفای من موافقت نموده آن را ترک نمودم.

مسافرت به بمبئی

بعد از آن که از کار در ارتش هند بیرون آمدم به جستجوی شغل دیگری پراخته و از یک شغل به شغل دیگر و از یک استان به دیگری روی می آوردم. من نان آور خانواده بوده و آن ها به پول آن نیازداشتند. برای همین تعدادی حرفه را دنبال نمودم که هیچ یک ثابت و ادامه دار نبوده و تنها کفاف مخارج خود من را می دادند ولی می بایست به خانواده ام نیز کمک می کردم.

پس از سعی و تلاش بیشتر توانستم در پایتخت هند، بمبئی، مستقر شدم. در آن جا نزد یکی از دوستان قدیمی ام که در ارتش با هم بودیم، کار می کردم.

یک روز به من گفت: چرا به کویت نمی روی؟ گفتم: من چیزی درباره ی کویت و خلیج فارس نمی دانم. گفت: آنجا کشور خوبی است. اگر به آن جا بروی همه ی کارهایت ردیف خواهند شد و درهای رزق و روزی بر رویت گشوده می شوند و مشکلات مادی برطرف می شوند.

از آنجا که پاسپورت نداشتم برای اخذ آن به اداره ی گذرنامه مراجعه کردم ولی آن جا از دادن گذرنامه به من امتناع نمودند چون به تازگی از ارتش هند خارج شده بودم. من مأیوس نشده و پس از تلاش های زیاد توانستم موافقت برای اخذ گذرنامه را دریافت کرده و خود را برای مسافرت به کویت آماده ساختم.

سفر به كويت

این دوره دو سال به طول انجامید و سن من در آن هنگام ۳۷ سال بود. پس از اتمام مراحل دریافت و تکمیل اوراق مربوط به مسافرت به کویت، بلیط مسافرت را رزرو نموده و برای پرواز به کویت به فرودگاه رفتم...

هواپیما در مقصد پایانی خود در فرودگاه کویت به زمین نشست. هوای بیرون به شدت سرد بود و من از این موضوع متعجب بودم چون منتظر چنین آب و هوایی نبودم. بعد یک تاکسی گرفته و به محل اقامت رفتیم. این اولین شب حضور من در کویت بود.

روز بعد برای کار به عنوان فروشنده در مرکز فروش قادسیه به راه افتادم. شب ها به خانه بازمی گشتم و چون تازه وارد بود، از قوانین و مقررات آن جا اطلاعی نداشتم. یک شب آخر وقت که داشتم از محل کار به منزل بازمی گشتم، اتومبیل پلیس کنار من ترمز زده و از من کارت شناسایی خواست و این که چرا در این موقع شب دارم پیاده می روم سؤال کرد و پرسید کارفرمای من کیست؟

من پاسخ دادم: کارفرمای من مهندس عبدالعزيز دعيج می باشد. آن ها من را به منزل او برده و از اهل منزل او درباره ی من سؤال کردند. آن ها پاسخ دادند که او نزد ما کار می کند. این رفتار زیبای آن ها تاثیر زیادی بر من گذاشت. دوستی که من را در مسافرتم کمک می کرد می گفت که عرب ها، صرف نظر از ملیت یا مذهبی افراد، برخورد خوبی با آن ها دارند.

اذان

شش ماه بعد از اقامت در کویت چیزی جز اذانی که پنج مرتبه در روز می شنیدم به این اندازه توجه و فکرم را به سوی خود جلب نمی کرد. من به شنیدن آن انس گرفته بودم. صدای اذان از مسجدی در نزدیکی محل اقامتم برمی خاست. از خود می پرسیدم: چرا صدای اذان پنج بار و در اوقات معینی از روز به صورت منظم برمی خیزد؟ و این صدا به یک روز خاص در هفته یا ماه نبوده بلکه همه روزه است؟  از دوستی در این باره پرسیدم و او جواب داد: این چیز نیکویی است و با آنکه نمی دانم چه می گوید احساس تقدس و والایی به آن دارم.

در این دوره چیزی در باره ی اسلام نمی دانستم و کتابی برای آشنایی با اسلام به زبان من (تالگو) وجود نداشت. در همسایگی من یک فرد پاکستانی زندگی می کرد که در یک شرکت نفتی کویتی به عنوان مهندس مشغول به کار بود و می خواست که کویت را برای همیشه ترک کرده و به کشورش بازگردد. او کتاب های زیادی داشت و آن ها را در سطل زباله ی شهرداری قرار داده بود. من وقتی می خواستم زباله ها را در آن جا قرار دهم، این کتاب ها را پیدا نمودم. در بین این کتاب ها، یک کتاب درباره ی شخصيت پیامبر خدا – صلى الله عليه و سلم –وجود داشت که به زبان انگلیسی بود.

این مجموعه کتاب ها به همراه کتاب مذکور را برداشته و هر روز به خواندن آن ها می پرداختم. در یک دفترچه خلاصه ی مطالب را یادداشت می کردم. وقتی کتاب را به پایان رساندم ذهن و فکرم تنها به بزرگی و عظمت این پیامبر بزرگوار اختصاص داشت. این کتاب در مورد شخصیت آنحضرت – صلى الله عليه و سلم – از زمان کودکی، چگونه بدون پدر و مادر رشد کرد و تحت سرپرستی پدربزرگش عبدالمطلب بزرگ شد... الی آخر داستان... نحوه ی نزول وحی و آغاز تبلیغ و دعوت به دین مبین اسلام... سپس اینکه چگونه خدای متعال او را یاری و نصرت رساند و بر امت های دیگر پیروز گردانید، و اینکه خداوند متعال امت عرب را به راهبری این جهان رسانید؟..

محمد صلى الله عليه و سلم- کودک يتيم

با پایان خواندن کتاب نتیجه گرفتم که این کودک یتیم – صلى الله عليه و سلم – که در پی آن رهبر، پیشوا و آقای پیامبران گردید حتماً از جامب خداوند متعال نیرو و قدرت برای راهبردن این جهان را دریافته است. این پیامبر - صلى الله عليه وسلم – معجزه ای از جانب باری تعالی است و تمام هستی از وجود و عدالت او بهره می برند.

بعد از آن به مرحله ی دوم جستجو رسیدم... به جستجو به دنبال یک جلد ترجمه ی قرآن كريم به زبان خود پرداختم اما نتوانستم آن را پیدا کنم و در عوض یک نسخه ترجمه به زبان انگلیسی را پیدا نمودم. برای همین مجبور شدم یک فرهنگ لغت انگلیسی به تالگو خریداری کرده و متن انگلیسی را خوانده و آن را در فرهنگ به زبان تالگو ترجمه کنم. همین کار را درباره ی زندگینامه ی حضرت محمد– صلى الله عليه و سلم – نیز انجام دادم. جایی که به موارد مرتبط با عقیده، الوهیت، رفتار، معاملات و شخصيت رسول خدا- صلى الله عليه و سلم – برمی خوردم، نظر خود را یادداشت می نمودم.

قرآن كريم

قرآن كريم کنجکاوی و اشتیاق من برای دانستن را دو چندان کرد، مخصوصاً در مواردی که به قیامت و رستاخیز مربوط می شد موضع برای من اهمیت زیادی پیدا می کرد. رستاخیز در کتاب های هندو نیز موجود است اما آنچه در اسلام بیان شده به طور کامل با آن فرق دارد. وقتی مواضع اسلام را می خوانیم در می یابیم که این اصلی و حقیقی است. زندگی با مرگ پایان نمی یابد، بلکه زندگانی حقیقی بعد از مردن شروع می شود و انسان برای آنچه در دنیا پیش فرستاده است مورد محاسبه قرار می گیرد. خداوند عزوجل بهشت و دوزخ را مقصد اعمال و کردار انسان قرار داده است.

دعوتگر انجمن آشنایی با اسلام

پنج سال همچنان به تحقیق و جستجو ادامه دادم تا آنکه با شخصی به نام اسحاق آشنا شدم که به عنوان داعی در انجمن آشنایی با اسلام کار کرده و به زبان تالگویی صحبت می نمود... در آن لحظه احساس می کردم در برابرم گنجینه ی دیگری است و باید تا جایی که می توانم بوسیله ی او معلومات خود درباره ی اسلام را افزایش دهم. وی فردی بااخلاق و مؤدب، دارای آگاهی وسیع از علوم شرعی و شبهاتی که درباره ی اسلام عنوان می گردد بود. جلسات زیادی را با او به گفتگو بر سر هرآنچه پرسش و شبهاتی که در ذهنم می گذشت پرداختم و او تنها به پاسخگویی سؤالاتم اکتفا نکرده و هر چقدر کتاب که لازم داشتم به من داد...

بعد این دوره ی تحقیق و جستجو راهی جز اعلام مسلمان شدنم باقی نمانده بود که در انجمن این مهم صورت گرفت.

داعی

در سال 1982 سفردعوی دیگری آغاز شد که علت آن شیخ احمد ديدات– رحمه الله- بود. در آن سال احمد دیدات به کویت آمده بود. من در همه ی سخنرانی های او شرکت می کردم... آن ها را ضبط نموده و همه ی کتاب و نوارهایش را هم می خریدم که به راستی چون مدرسه ای است برای آشنایی با دین اسلام برای غیرمسلمانان و پاسخ به شبهاتی که می پراکنند. او به خاطر روش و اسلوب منحصر به فرد و ساده اش متمایز است به گونه ای که مردم وقتی پاسخ های او به شبهات را می شنوند می پرسند: آیا این در قرآن هست؟! وی نظریات خود را با قرآن کریم مستند می ساخت. من به ترجمه ی این سخنرانی ها و کتاب هایی که از آن ها در امر دعوت استفاده برده ام اقدام کردم.

بعد از آموختن دین اسلام به اندازه ی نیاز و سیراب شدن از اصول و تعالیم آن و اندیشه هایش از داعی بزرک احمد دیدات رحمه الله الگو گرفته و او را سرمشق خود قرار داده و به وظیفه ی خود مشغول گشتم. به همبن منظور به منازلی که هندوها در آن سکونت داشتند رفته و آن ها را به دین اسلام دعوت می کردم. مخصوصاً مسیحیان را دعوت می دادم به دلیل آموزش های زیادی که از احمد دیدات فراگرفته بودم و حتی با آنان به مناظره پرداختع و آنچه قرآن کریم درباره ی حضرت عیسی عليه السلام می گوید را برایشان توضیح می دادم و اینکه او یک انسان بود و نه خدا. چیزی که در این مسیر یاریم می داد تسلط من به زبان های مختلف انگلیسی، هندی، تاگویی و عربی بود.

اسلام آوردن 23 شخص به دست او

به کار دعوت ادامه دادم و به دست من ۲۳ نفر از خانواده ام مسلمان شدند. این خبر به هند رسید و به ضرب و شتم همسر و فرزندانم پرداخته و آن ها را از خروج از منزل منع کردند.

مادرم نامه ای برایم ارسال کرده و نوشت: حتماً باید به کشورم برگردم چون زندگیم و خانواده ام در خطر می باشند. فهمیدم که این آزمونی از جانب خداوند است. به کلام خدا امتثال نمودم که در آيه ی 2  سوره ی عنكبوت می فرماید: (أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ) عنكبوت: 2، یعنی:‌(آیا مردمان پناشته اند که به حال خود وانهاده می شوند اگر بگویند ایمان آوردیم و آزموده نمی شوند؟)، همچنین می فرماید: (لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيراً وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ) آل عمران: 186 یعنی:‌(البته آزمایش خواهید شد در مال هایتان و جان هایتان و خواهید شنید از آنانکه کتاب داده شده اند پیش از شما و از مشرکان سرزنش بسیار و اگر صبر کنید و پرهیزگار نمایید هر آیینه این خصلت از کارهای مقصود است.) از خداوند خواستم تا دستم را گرفته و از این بلا و مصیبت خارجم سازد و پروردگارم من این ایده را به ذهنم رساند که دینم را برداشته و از موطنم فرار کنم. به این ترتیب شهرم راجول به شهر دیگری عزیمت نمودم که ۷۰۰ کیلومتر با آن فاصله داشت و اهالی آن همگی مسلمان بودند.

دعوت مادرم به دین اسلام

مادرم بر دین هندو باقی ماند و شهر و دیار پیشین را رها نکرد. من هم از او دست نکشیده و به دنا اسلام دعوت نموده و از خوبی های آن و اینکه چگونه خداوند متعال ما را با دین اسلام عزت بخشیده سخن می گفتم. همچنان به دعوت او به دین اسلام ادامه داده و از خداوند هدایت او را طلب می کردم تا آنکه خداوند او را به اسلام هدایت فرمود و از او خواستم که نزد ما در روستایی که بودیم بیاید. او به آنجا آمده و زندگی خود را بر پایه ی اسلام و با نماز و روزه و زکات سپری کرد... مادرم از این اتفاق بسیار خوشحال شد و به من گفت: اسلام دينی است که از هر جهت کامل است. اسلام دین راستین و حق است. او در آن وقت ۶۰ سال سن داشت و در ماه مبارک رمضان که همگی در انتظار افطار بودیم با ما افطار کرده و بعد از افطار جان به جان آفرین تسلیم کرد.

محمد اقبال از دعوت می گوید

دعوت: قطعاً باید دعوت الى الله جریان داشته باشد، در غیراینصورت شامل این توصیف الهی نخواهیم بود که می فرماید: (كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ ..) آل عمران: 110 یعنی:‌(شما بهترین امت ها هستید که برای مردمان خارج ساخته شده اید...)

بسیاری از غیرمسلمانان پیرو ادیان گوناگون و از ملیت های مختلف وجود دارند که به اسلام نیاز مبرم دارند. چرا باید این افراد را به حال خود رها کرد؟... همچنین بطور حتم باید در دعوت اخلاص وجود داشته باشد تا بتوان وظیفه ی تبلیغ دین را به شکل درست به جای آورد. همچنین دعوت باید مبتنی بر حکمت و موعظه ی حسنه باشد. یک مسلمان باید با هر آنچه در توان دارد، هر چند اندک، به دعوت به سوی اسلام بپردازد. پیامبر خدا - صلى الله عليه و سلم – می فرماید: (بلغوا عني ولو آية) یعنی:‌ (از من به دیگران برسانید حتی اگر یک آیه هم باشد.)

انجمن آشنایی با دین اسلام: به همراه انجمن از ابتدای تاسیس آن در دعوت میدانی مشاركت داشتم. ما به اجرای سخنرانی در مرکز انجمن پرداخته و غیرمسلمانان را به گفتگوهای باز دعوت می نمودیم. به پرسش های آنان و شبهاتشان پاسخ گفته و هنوز هم در شعبه ی خیطان به این کار مشغول می باشم.

حج و عمره: به لطف خدا یک بار به حج تمتع و عمره رفته ام و همین کفایت می کند و فرصت و مجال را برای سایرین باقی می گذاریم تا بتوانند این فریضه ی محبوب دل های همه ی مسلمانان را ادا نمایند.

بی حرمتی به رسول خدا صلی الله علی و سلم: اسائه ی ادب به ساحت رسول خدا– صلى الله عليه وسلم – و قرآن كريم قبل از آنکه تقصیر دیگران باشد تقصیر مسلمانان است؛ چون ما در دعوت سایرین به دین اسلام و وظیفه ی دعوت کوتاهی کرده ایم. خداوند متعال می فرماید: (وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً) نساء: 125 یعنی: (و کیست نیکوتر به اعتبار دین از کسی که تسلیم ساخت روی خود را برای خدا و او نیکوکار است و پیروی کرد ملت ابراهیم را در حالتی که حنیف بود و خدا دوست گرفت ابراهیم را.).

ترجمه: مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com