|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
جک حداد مسیحی سابق از آمریکا (قسمت دوم) |
... تا حدی به دین اسلام احترام می گذاشتم و به خواندن کتاب های تمدن اسلامی روی آوردم. اگر به خاطر اسلام و پیروان آن نبود دنیا خیلی فرق می کرد. با وجود چنین مطالعاتی هنوز هم به بودیسم علاقمند بودم. به هر حال با گذشت زمان، هر چه بیشتر به عمق آموخته های آن وارد می شدم و آگاهی پیدا می کردم بیشتر به این نتیجه می رسیدم که دارم نسبت به دنیای اطراف و خودم به دیدی بدبینانه می نگرم. احساس می کردم از دنیای اطرافم جدا شده ام و چاره ای جز پذیرفتن بودیسم ندارم چرا که جهان فیزیکی پر از درد و رنج است و مجبور هستم که خودم را به سوی آگاهی حقیقی سوق دهم. احساس می کردم درون جعبه ای محصور شده ام و راهی برای خارج شدن ندارم. در درون خودم می دانستم که احتمال دارد این به خاطر تفکرات بودایی باشد ولی با خودم موافق نبودم. فکر می کردم این فقط به خاطر این است که دنیا پر از غم و اندوه می باشد و راهی که دارم می پیمایم بالاخره به سوی آگاهی حقیقی رهسپار می شود. این فکر به ذهنم خطور کرد که بودیسم دین واقعی نیست، پس از مدتی آن را کنار گذاشتم و ملحد شدم. طولی نکشید که نوشته های رابرت اسپینسر را مورد مطالعه قرار دادم. به عقیده ی او اسلام دینی است که می خواهد بر تمام دنیا تسلط داشته باشد و با خشونت وتندی با کسانی که به آن باور ندارند برخورد می نماید. خیلی زود طرفدار گفته های وی درمورد اسلام شدم. به اطرافیانم آنچه را که رابرت اسپینسر به آن معتقد بود ابلاغ می کردم. بعضی ها با حرف هایم موافق بودند ولی برخی دیگر مانند دوستانم به شدت گفته های مرا رد می کردند و معتقد بودند که نوشته های رابرت اسپینسر چیزی جز دروغ و افترا نیست. با این حال به نوشته های او بسیار وفادار بودم. پس از مدتی که تمام کتاب های او را خواندم به اشتباه او پی بردم. بیشتر در ورطه ی بی خدایی فرو رفته بودم. درواقع نوشته های او تأثیر بدی روی من گذاشته بود. با وجود اینکه نسبت به اسلام دید مثبتی داشتم ولی مانند فردی که مارگزیده است و از ریسمان سیاه و سفید می ترسد احساس می کردم که تمام ادیان به نحوی دروغ و بدون پایه و اساس هستند. هر کدام از این ادیان زمانی سر برآورده تا نیازهای پیروان خود را برآورده کنند ولی به محض اینکه تاریخ مصرفشان به سر رسید دیگر به آن نیازی ندارند. افکار بی خدایی برایم غیر قابل تحمل شدند طوری که احساس می کردم دیگر نمی توانم بدون امید زندگی کنم. حتی دیگر کنترل زندگیم در دستم نبود. بنابراین بار دیگر به طور فطری ایمان به پروردگار را در خودم شکوفا نمودم. باور داشتم که خداوند همیشه مراقب ما است و این یک دستورالعمل اخلاقی است که هر انسانی بنده و عبد پروردگارش باشد. بار دیگر شروع به مطالعات اسلامی نمودم. بیشتر از قبل به این کار اهمیت دادم. به این نتیجه رسدم که اسلام تنها نیاز من به اخلاقیات را برآورده نمی کند بلکه چیزی فراتر از آن است. مشخصاً دین ساده ای نیست، و برای مسیر زندگی آرامش و صداقت و عطوفت را به ارمغان دارد. از این موضوع شگفت زده بودم که چطور هیچ تناقض و مغایرتی در قرآن وجود نداشته بلکه با تمام شاخص های علمی تطبیق و توازن دارد، درصورتی که ادیانی چون مسیحیت و بودیسم که قبلاً آنها را دنبال می کردم اینچنین نبودند. همچنین نهایت احترام را برای حضرت محمد صلی الله علیه وسلم قائل هستم و مطمئنم که ایشان پیامبر واقعی خدا می باشند. سپس به دین اسلام مشرف شدم. از وقتی که مسلمان شده ام زندگیم آکنده از آرامش شده است. هر روز سعی دارم بیشتر به اطلاعاتم بیافزایم. نهایت تلاشم را می کنم تا پنج وعده نمازم را به خوبی انجام دهم. اگرچه برای تازه مسلمانانی چون من کمی سخت به نظر می آید اما اسلام دین بسیار آسان و متعادلی می باشد. من گواهی داده ام که اسلام دین حقیقی است، امیدوارم که هر انسانی به این حقیقت در نزد پروردگار خود اقرار نماید و تسلیم حق گردد. پایان ترجمه: مسعود |