تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

فاطمه دختری از مکزیک

او در یک خانوادة یهودی در مکزیک بزرگ شده بود. او ذهنی جستجوگر داشت و همواره سؤالاتی را می‌پرسید که در یهودیت و مسیحیت جوابی برای آن نبود. برای تکمیل تحصیلات خود به دانشگاه لندن رفت و در آن‌جا با یک خانوادة عرب آشنا شد. آشنایی با آن خانواده باعث علاقه‌مند شدن دختر یهودی به دین آنها شد. او می‌گوید که «روزی از کنار یکی از مساجد لندن می‌گذشتم و به علت حس کنجکاوی وارد آن شدم، در آن‌جا پیرمردی با ریش سفید و بلند نشسته بود و با مهربانی به من خوش‌آمد گفت و محترمانه از من خواست که به احترام مسجد سر و بدنم را بپوشانم و من نیز پذیرفتم. هنگام بیرون آمدن از مسجد، آن پیرمرد نسخه‌ای از قرآن کریم و چند کتاب دیگر به زبان انگلیسی به من داد. مطالعة آنها من را به اسلام علاقه‌مند نمود و از آن پس در جلسات مسجد حاضر می‌شدم. دو سال تمام به این منوال گذشت و من سرانجام مسلمان شدن خود را با تغییر نام به فاطمه اعلام نمودم و از آن پس حجاب اسلامی را رعایت نمودم. پس از بازگشت به مکزیک مدتی مسلمان شدنم را از خانوادة یهودیم پنهان نمودم اما رعایت حجاب آنان را به شک انداخت و پس از این‌که برای اولین‌بار به نماز خواندن من پی بردند، حتی اجازة هیچ‌گونه توضیحی به من ندادند و پدرم من را از خانه بیرون انداخت. مادر و برادرم نیز از ترس پدرم با من قطع رابطه کردند. فامیل و خویشاوندان از من دور شدند. جامعة یهودی جامعة کوچکی است که اجازة هیچ‌گونه تغییری را نمی‌دهد. من در جامعة مکزیک مشکل زیادی نداشتم و تنها حجابم مایة سؤال بود. عده‌ای گمان می‌کردند که من شاید به بیماری سرطان مبتلا شده‌ام. نگاه‌های مردم، وسوسة شیطان و گرمای زیاد هوا در مکزیک نزدیک بود من را ضعیف نموده و حجاب را ترک کنم اما من از شر شیطان به خدا پناه برده و از او کمک می‌خواستم و او نیز به لطف خود، سختی‌ها را برایم آسان می‌نمود. در آن مدت توانستم بر تعدادی از دوستانم تأثیر بگذارم و حتی چند نفر از آنها به دین اسلام گرویدند. بعد از مدت‌ها روزی برادرم به دیدنم آمد و از من پرسید: آیا تصویری از پیامبرتان داری و من گفتم: خبر تصویری از او وجود ندارد. او گفت: مردی را در خواب دیده‌ام و گمان می‌کنم که او پیامبر شما محمد صلی الله علیه و سلم بوده است. آن مرد به من گفت که ما هیچ‌کسی را با زور و اکراه مسلمان نمی‌کنیم. پس از این ماجرا رفتار برادرم با من تغییر کرد، به حجاب من کاری نداشت و بیشتر به دیدن من می‌آمد. من خداوند را سپاس‌گذارم که با دادن نعمت اسلامی بر من منت نهاد».


مهتدین

Mohtadeen.Com