|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
Sakina Douglas (سکینه)، 28 ساله، از لندن |
قبل از اینکه اسلام بیاورم یک آفریقایی متعصب با قوانین سنتی آفریقایی بودم؛ اما در سال 2005 دوستپسر سابق من که به سفر آفریقا رفته بود از آنجا برگشت و به من خبرداد که او مسلمان شده است! من عصبانی شدم و گفتم تو قوانین سنتی آفریقا را از دست دادهای... ازخودم میپرسیدم: چرا او میخواهد مثل عربها باشد؟! هر وقت در خیابان یک زن مسلمان را میدیدم با خودم میگفتم: چرا آنها باید خودشان را بپوشانند؟ آیا آنها گرمشان نیست؟ این امر از نظر من ظالمانه بود. اطلاعات جزئی در مورد اسلام داشتم. بعد شروع به خواندن زندگینامه "مالکوم ایکس" (رهبر سابق مسلمانان آمریکا) کردم. در این زمان احساس کردم یک احساس خوب در درون من به وجود آمده است. به دوست خودم "منیره" گفتم که من احساس میکنم که اسلام را دوست دارم! دوستم خندید و گفت ساکت باش. او شروع به توضیحدادن در مورد اسلام کرد تا به من ثابت کند که اسلام بد است و من اشتباه میکنم؛ اما او هم بعدها کم کم اسلام را باور کرد. پیش ازاین من همواره طرفدار حقوق زنان بودم؛ آن وقت چطور میتوانستم دینی را انتخاب کنم که محدودیتهایی را برای زن قرار داده است؟ اما خیلی زود فهمیدم که اشتباه کردم. وقتی کتاب یک خواننده را خواندم فهمیدم که اسلام بر زنان ظلم نمیکند. قبل از اینکه مسلمان بشوم به طور امتحانی یک لباس مسلمانی پوشیدم و حجاب گذاشتم و بیرون رفتم. اصلا احساس نکردم در عذابم و شلخته شدهام. احساس زیبایی داشتم. فهمیدم که اکنون مردان شهوتپرست دیگر به من نگاه نمیکنند. من و دوستم منیره چند ماه بعد کلمه شهادت را به زبان آوردیم و اسلام آوردیم. من تمام زندگی گذشته را دور انداختم و یک زندگی جدیدی را آغاز کردم. چند هفتهای از مسلمان شدن ما نگذشته بود که ناگهان جریان بمبگذاریهای لندن شروع شد و ما (مسلمانان) به دشمنان شماره یک اطرافیان تبدیل شده بودیم. من قبلا نژادپرستی را در لندن احساس نکرده بودم و ندیده بودم؛ اما بعد از بمبگذاریها مردم به سمت ما تخممرغ پرتاب میکردند و به ما میگفتند به کشورهایتان برگردید. حتی اگر این کشور من باشد (انگار این کشور من نبود) من هرگز نمیتوانستم خجالتی نباشم. زنان عرب و پاکستانی لباسهای خودشان را داشتند، ولی من یک بریتانیایی بودم و لباسهای مد میپوشیدم و لباسهایم رنگارنگ بود. بعد از 6 ماه که مسلمان شده بودم دوباره دوستپسر سابق خودم را ملاقات کردم و ما این بار ازدواج کردیم. قوانین ما در منزل متفاوت است، زیرا ما دو انسان با شرایط متفاوت هستیم ( زن و مرد). او هرگز به من دستور نمیداد و هر موضوع را با من مطرح میکرد و رأی من را میپرسید. قبل از اسلام بدون دلیل یک مخالف بودم، ولی اکنون زندگی من هدف دارد، اکنون من میتوانم ایرادهای خودم را بدانم و از آنها جلوگیری کنم. مسلمان بودن یعنی وجود و شرکت نمودن در یک جامعه بزرگ. مهم نیست از کدام کشور و از کجا باشی. منبع: سنی انلاین به نقل از تایمز ان لاین - لندن
|