|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
در برزیل بودم… |
براي انجام كاري به شهر سائوپائولو دربرزيل رفته بودم و در يكي از هتلهاي شهر كه به مركز اسلامي نزديك بود ساكن بودم. در يكي از روزها براي اداي نماز صبح به مسجد مركز رفتم. هوا سرد بود وباران مي باريد… هنگامي كه وارد مسجد شدم احساس آرامش عجيبي روح وجسدم را فرا گرفت. ولي… وجود زني كه در آخر صفها نشسته بود مرا شگفت زده كرد، روسري اي بر سر داشت و لباسش اسلامي نبود! برايم عجيب بود، و سؤالات زيادي ذهنم را به خود مشغول كرده بود ولي جوابي نيافتم، تا اينكه نماز اقامه شد. هشت نفر بوديم. بعد از نماز شخصي كه پنجاه سال از عمرش مي گذشت و به سختي انگليسي حرف مي زد برخواست وشروع به سخن گفتن نمود: من از اهالي نيوزيلند هستم و در آنجا به كار وكالت مشغولم ، در خانواده اي مسلمان به دنيا آمدم. ولي هنگامي كه بزرگ شدم اسلام واقعي را شناختم، شيريني آن را درك كردم و بر دعوت آنهايي كه از اين نعمت بزرگ محروم بودند حريص شدم تا اينكه دين خود را نسبت به پروردگارم ادا كنم… من شروع به دعوت مردم از طريق اينترنت نمودم ، وبسياري را به اسلام دعوت كردم ، از جمله آنها همين زني است كه در آخر مسجد نشسته است ، در ابتدا در باره شغلمان با هم گفتگو كرديم ، زيرا او نيزوكيل است. سپس گفتگو هايمان به بحث درباره اديان و عقايد كشيده شد و من از محاسن و مزاياي اسلام با او سخن گفتم . گفتگوهايمان چندين ماه به طول انجاميد تا اينكه در نهايت او با ميل و رغبت اسلام را پذيرفت ولي كسي را نيافت كه در اسلام آوردنش از او ياري بجويد، او به دنبال مراكز اسلامي گشته بود ولي به جز يك مركز كه درش قفل بود چيز ديگري نيافته بود، ترسيدم كه عزمش سست شود به همين خاطر سريع از نيوزيلند به اينجا آمدم تا اسلام و مبادي دين را به او بياموزم و او را با چند تن از مسلمانان اينجا آشنا كنم تا اينكه ياري رسان هم باشند و اگر بخاطر كارهاي مهمي كه در نيوزنلند دارم نبود چندين روز در اينجا مي ماندم . زن را فراخواند و گفت: او اكنون در حضور شما شهادتين را به زبان مي آورد ، آن زن به قسمت جلويي مسجد آمد و شهادتين رابر زبان راند. سپس آن شخص گفت: الان خيالم راحت شد ، به نيوزيلند باز مي گردم و او را به صورت امانتي درميان شما رها مي كنم. اي مسلمانان سائوپائولو بر دوش شماست كه او را ياري كنيد،عهده دارش باشيد و به او اسلام بياموزيد… آيا ابلاغ كردم ؟ خداوندا گواه باش. آن شخص سخنانش را به پايان رساند. يكي از نمازگزاران (از مقيمان سائو پائولو) برخواست وگفت: من به همراه زن برزيلي ام عهده دار او مي شويم … بدنم شروع به لرزيدن كرد وندانستم چه وقت اشكهايم جاري شد، اطرافيانم همه گريه مي كردند و اشك مي ريختند زيرا فهميده بوديم هنوز هم كساني هستند كه براي نجات انسانها از آتش جهنم جان و مال خود را گرو مي گذارند. بعضي ازما از فرط خوشحالي وبعضي از خجالت مي گريست، خجالت ازاينكه كاري براي اين دين انجام نداده در حالي كه اين شخص نصف قطر كره زمين را به خاطر رساندن دين خدا پشت سر گذاشته بود.
مهتدین |