تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

ان کی، کاتولیک سابق، یالات متحده (بخش نخست)

 


در سال 1954 در روستایی در میان مزارع شمال غرب ایالات متحده به دنیا آمدم، خانواده ی من مذهبی و پیروان کاتولیک روم بودند. کلیسا دنیایی معنوی و بی سؤال و مناقشه را برای من در دوران کودکی ایجاد کرده بود، ولی همچنان که بزرگ می شدم، مخصوصاً بعد از ورود به دانشگاه کاتولیک و مطالعات بیشتر من، رابطه ی من با دین و مذهب از لحاظ اعتقادی و عملی به شدت پرسؤال و تردید شد.

یکی از دلایل آن تغییرات مکرر در آئین های مذهبی کاتولیک و مراسمات آن بود که به تأسی از شورای دوم واتیکان در 1963 پیدا شد، که به عوام این را فهماند که کلیسا معیارهای ثابتی ندارد. از نظر سخنگویان کلیسا این نوعی انعطاف پذیری استمرار شیوه ی عبادات بوده ولی از دید کاتولیک های عادی حرکتی کورمال در تاریکی به نظر می آمد. خداوند وحی خویش را تغییر نداده و نیازهای روح بشر تغییر نیافته اند، و وحی دیگری نیز از آسمان نازل نشده بود. با این حال تغییرات همچنان در راهند، هر هفته، هر سال، اضافه می شود، کم می شود، متحول می شود، از زبان لاتین به انگلیسی تغییر می یابد، و دست آخر هم گیتار و موسیقی های محلی وارد گود می شوند. کشیش ها مدام مشغول توجیه کردن و مردم نیز به تصدیق سر جنبادن هستند. این تغییرات پی در پی به دنبال ارتباط دینی بسیاری را متقاعد ساخت که از اول چنین چیزی موجود نبوده است.

دلیل دوم، اشکالات عقیدتی متعددی مانند نظریه ی تثلیث بود که در طول تاریخ هیچکس از عالم گرفته تا جاهل قادر به توجیه منطقی و قابل قبول آن نبوده اند، که حداقل در باور شخص عادی بگنجد؛ الوهیت مشترک میان خدای پدر، که جهان را از آسمان ها فرمان می راند، پسر او عیسی مسیح، که بشریت را در زمین نجات بخشید، و روح القدس، که همچون کبوتری سفید به تصویر درآمده بود و ظاهراً نقش خیلی اندکی را به عهده داشت. یادم هست که سعی داشتم فقط با یکی از آن ها رابطه ی صمیمی داشته باشم تا وی به همراه بقیه ی شرکایش کار و بار من را به عهده بگیرد، و در این مقطع خالصانه برای همین یکی دعا می کردم و او را می خواندم و برخی اوقات هم به دیگری روی می آوردم، ولی در نظرم آن دوی دیگر با ناراحتی آن کنار ایستاده و نگاه می کردند. سرانجام مقرر داشتم که خدای پدر بر دو تای دیگر حاکم است، و این موضوع سهمگین ترین مانع را در مسیر کاتولیکی من ایجاد نمود؛ الوهیت عیسی مسیح. گذشته از این، تعمق و اندیشه آشکار می ساخت که سرشت بشری در تک تک خصوصیاتش با سرشت الهی متفاوت است؛ یکی محدود و فانی و دیگری نامحدود و مطلق. اینکه عقیده که عیسی مسیح خدا باشد، چیزی است که یادم نمی آید هرگز به واقع بدان معتقد بوده باشم، نه در کودکی و نه پس از آن.

مورد دیگر شبهه و تردیدها تجارت و زد و بند کلیسا در بذل و بخشش نمودن درباره ی جهان آخرت بود. چیزی که در نظر آغازگر اصلاح گرانی چون مارتین لوتر کینگ به غایت ناصحیح و اشتباه بود.

همچنین یادم هست که میل داشتم کتاب مقدسی می بود که راه هدایت را به درستی فراهم نموده باشد. یک روز کریسمس یک کتاب مقدس به من هدیه داده شد، چاپ زیبایی داشت، ولی وقتی می خواستم آن را مطالعه نمایم، متوجه شدم که آن قدر بی هدف و بدون هرگونه انسجامی برای رسانیدن مفهوم است، که تصور این که بتوان زندگی را بر اساس آن پایه نهاد دشوار می نمود. بعدها بود که فهمیدم مسیحیان چگونه مشکلات خویش را در عمل به دین شان حل می کنند، پروتستان ها با بوجود آوردن علوم دینی فرقه ای، که هرکدام بر متون فرقه ی خود تاکید نموده و بقیه را بی اعتبار می دانند؛ کاتولیک ها با بی اعتبار دانستن همه ی آن ها، به جز موارد جزئی مذکور در آئین خود. به نظر می آمد کتابی که کامل و تفکیک ناپذیر باشد در این بین مورد نیاز است.

به علاوه، وقتی که وارد دانشگاه شدم، فهمیدم که صحت و اعتبار کتاب مقدس، مخصوصاً عهد جدید، در نتیجه ی مطالعات سندشناسی جدید که توسط خود مسیحیان انجام گرفته است شدیداً جای تردید دارد. در دوره ای به نام الهیات معاصر، کتاب "مشکل عیسی مسیح از لحاظ تاریخی" نوشته ی جوکیم جریمیس، ترجمه ی نورمن پرین را مطالعه کردم، که نویسنده ی آن یکی از علمای طراز اول انجیل عهدجدید در قرن حاضر می باشد. وی نویسنده ای منتقد بود که بر زبان های اصلی انجیل تسلط داشت و سال های زیادی را با این متون صرف کرده است، وی در پایان با دین شناس آلمانی رادولف بولتمان که قاطعانه می گفت درست آن است که بگوییم رؤیای نگارش زندگینامه ی مسیح پایان یافته است، یعنی زندگی عیسی مسیح آن گونه که بوده است بر پایه ی انجیل عهد جدید قابل گردآوری نیست. چنانچه این مطلب از جانب یک فرد مسیحی که جزو ماهرترین متن شناسان است تایید شده باشد، پس دشمنان مسیحیت دیگرچه باید می گفتند؟ و دیگر از انجیل چه چیزی به جز مخلوطی از حقایق و تحریفات، حدس و گمان هایی که پیروانش درباره ی عیسی مسیح داشته اند و حتی با یکدیگر نیز هماهنگ نمی باشند، باقی می ماند؟ چنانچه متخصصانی چون جریمیس یقین داشتند که در پس لایه های اضافه شده به انجیل چیزی به نام عیسی مسیح تاریخی و پیام او موجود است، چگونه فرد معمولی مانند من امیدوار باشد آن پیام مدفون را پیدا کرده و راه بدان برد؟

والسلام.



ترجمه مسعود

مهتدین

Mohtadeen.Com