|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
محمد تیت از آلمان |
ده سال را به این شیوه زندگی کردم. در اروپا مسافرت کرده و سپس در آلمان اقامت گزیدم. ازدواج نموده واولین فرزندم پا به دنیا گذاشت. هنوز هم زندگی ام به نحوی کامل نبود. بانومیدی نیازمند اتصال به ریشه های آفریقایی-آمریکاییم داشته و می کوشیدم که به تعریفی از این که من که هستم، قرار است که باشم و هدف از زندگامی من بر روی این کره چیست، دست یابم.
با آنکه چند سال بود که جزواتی را درباره ی اسلام می خواندم، به نظر می رسید که از یک گوش وارد شده و از گوش دیگرم بیرون می رفت. (خداوند متعال هرگاه که ما را آماده ببیند درها را بر ما می گشاید) شروع به اندیشه درباره ی کلیسا نمودم و به اینکه چرا گویی "خودم" نبودم، "اصلیتم"(آفریقایی-آمریکایی) را گم کرده بودم؟
یک روز، که برای دیدن دوستم در اتریش رفته بودم، به یک مرکز اسلامی برخوردم. تا آن وقت هرگز یک مسجد ندیده بودم. مطمئن نبودم که وارد شوم یا نه؟ مردی که قیافه اش به هندی ها می خورد من را دعوت کرد که داخل شوم. ازمن پرسید که آیا می تواند کمکم نماید؟ گفتم که می خواهم نگاهی به آن دور و اطراف بیاندازم.
در آن جا دیدم کتاب هایی را برای فروش قرار داده اند. در بین کتاب ها توجهم به یک جلد قرآن عربی-انگلیسی افتاد. قرآن را به همراه چند جزوه خریداری نمودم. وقتی که در خانه بودم، شروع به خواندن جزوه ها نموده و سپس بالاخره به قرآن رسیدم.
آن را نمی توانستم زمین بگذارم! من را مفتون و وحشتزده کرده بود! من را بامنطق بسیار ساده و دقیقش وحشتزده ساخته بود. برخی وقت ها برخی خودم به اعتقاداتی می رسیدم، ولی همیشه این را هم درنظر داشتم که این اعتقادات کاملاً شخصی و خصوصی هستند. داشتم همه ی آن ها را در قرآن می خواندم!دانستم که این همان راهی است که باید در آن پای بگذارم.
اگرچه در آن هنگام تنها حدود یک سوم آن کتاب را خوانده بودم، و تقریباًهیچ چیز درباره ی حضرت محمد صلی الله علیه و سلم نمی دانستم، خوب میدانستم که باید اسلام بیاورم و اندکی بعد در مسجدی در آلمان شهادتینم را اعلام نمودم.
از جانب برادران کویتی، آفریقایی، مصری، ترکی، آلبانیایی و آمریکایی ام با آغوش باز مورد استقبال قرار گرفتم. ثروتنمد، فقیر، پیر و جوان، همه به طوربرابر و برادر و همگی بنده ی خداوند متعال، با هم یکجا نماز می خواندیم.
سبحان الله! الحمدلله! الله اکبر!
|