تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

فاطمه امین، بی دین سابق، بخش آخر

 

 


...
به این ترتیب به باور محبوب خود؛ یعنی ایمان داشتن به خداوند بازگشتم. باردیگر خود را یک مسیحی دانستم، چرا که این تنها دین یکتاپرستی بود که می شناختم و در عین حال به جستجوی مذهبی در مسیحیت پرداختم که با عقاید من همخوانی داشته باشد. چون هنوز بر این عقیده بودم که بیش از یک خدا را نباید پرستید.

در همان حال به برخی از کارهای مضر و تخریب گر ادامه می دادم چرا که در آن زمان آن ها جزئی از خصوصیات یک "فرد خوب" در جامعه ی مبتنی بر ارزش های غربی بودند. این رفتارها من را وامی داشتند که، مانند بسیاری دیگر، احساس تهی بودن کنم. زندگی من به شکست انجامیده بود. نمرات تحصیلی افت کرده بودند. روابط من با دیگران تحت تاثیر این وضعیت قرار گرفته بود.

در این دوره با عده ای از مسلمانان در کشورهای دیگر آشنا شدم. ما در آن زمان در یک دانشکده درس می خواندیم. آن ها می خواستند که من آن ها را در درس ها کمک کنم و برای این کار هماهنگی کرده و آن ها من را برای شام دعوت می کردند. از خوردن غذاهای جدید و متفاوت لذت می بردم.

ارتباط با این افراد برای من سودمند بود چرا که آن ها جدیت بسیاری در مورد درس هایشان داشته و افراد باهوشی بودند. با سخت کوشی و جدیت آنان و توانایی من در راهنمایی آنان، همگی نتایج خوبی را در درس هایمان کسب نمودیم.

در این مدت از مشکل روحی و درونی در ناراحتی بسر می بردم و با هم می نشستیم و آن ها برایم از اسلام می گفتند. آن ها عقیده داشتند که خدا یکی است.

خدای من، صدای زنگی را شنیدم که در روح و درونم نواخته می شد... بسیار واضح و آشکار.

از تخت بلند شده و گفتم: «آره، همین است!»

آن ها می گفتند که عیسی مسیح پسر خدا نبود، بلکه انسانی بود که بدون پدر آفریده شده و خداوند او را دوست می داشت. او نیز پیامبری از جانب خداوند بود و مورد محبت و احترام مسلمانان می باشد. از شنیدن این حرف ها خوشحال شدم، چون هرگز نمی توانستم به خود بقبولانم که عیسی مسیح فرزند خدا و مریم مقدس بوده باشد. رابطه ی عیسی مسیح با خدا مانند ارتباط هر یک از ما با خداوند بوده و ما هم می توانیم مستقیماً با خداوند ارتباط برقرار سازیم.

بعد از این ماجرا به خانه بازگشتم. همچنان آشفته و شاید بیشتر از قبل. مسیحیت همواره من را به باور داشتن بدون پرسش فرامی خواند. لازمه ایمان داشتن قبول آموزه های مسیحیت بدون چون و چرا است. دین مسیحیت واقعاً برای من قابل فهم نبود و تمام آن چیزی که دنبالش بودم را در این دین جدید می دیدم.

تمام شب بیدار مانده قدم می زدم و با خود گفتگو می کردم. کمکش عجیبی در ذهنم در جریان بود، داشتم منفجر می شدم. آیا باید دنبال دینی بروم که برایم قابل فهم بود یا به همین دین سابقم بچسبم. آیا می بایست به خاطر تصمیمی عاقلانه مورد نفرین ابدی قرار می گرفتم؟ آیا باید دشواری و رنج جدا شدن از تمام چیزهایی که آموخته ام را تحمل کنم؟ آیا کاری که می خواهم انجام دهم درست بوده و خداوند همین را از من می خواهد؟

از خانه بیرون رفتم. شب دیر وقت بود، ولی توجهی به ساعت و زمان نداشتم. همینطور قدم می زدم. باران می بارید و داشت تندتر و تندتر می شد و خیس خیس شده بودم. در جایی پناه گرفتم. زیر باران نشستم و گریه کردم. بلند شدم و کلیسایی را مشاهده کردم که قبلاً هرگر متوجه آن نشده بودم، به سمت کلیسا به راه افتادم.

در آن جا بسته بود. چراغ ها روشن ولی در قفل بود. در زدم و بلاخره کشیش آمد و من را به داخل راه داد.

کلیسا خالی بود. کسی آن جا نبود و فضای تهی و بی احساسی داشت. می دانستم که به آن جا نعلق ندارم. آن جا را ترک کرده و در باران به سمت خانه قدم زدم. وقتی به منزل رسیدم و بعد از آنکه سرحال آمدم تصمیمم را گرفتم. آری تصمیم گرفتم اسلام بیاورم. یقین داشتم که اسلام راهی است که خداوند می خواهد انسان ها برطبق آن او را بپرستند. وقت این تصمیم را گرفتم...

همه ی سر و صداها خوابید. تنش و آشفتگی ها ناگهان محو شدند. سردرگمی و سرگردانی به پایان رسید. هرگز تا آن زمان مانند آن لحظه چنان حسی نداشتم. تا کنون هرگز و هیچ لحظه ای حتی گمان نکرده ام که تصمیم اشتباهی گرفته باشم. 27 سال از آن ماجرا می گذرد و اکنون دقیقاً مانند آن شب در 27 سال پیش از کار خود مطمئن هستم. هیچ خدایی جز الله نیست و محمد پیامبر اوست.


منبع: CDA DAWAH

 

 

پایان

 


 

ترجمه: مسعود

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com