|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
هانا تاجیما، بیست و سه ساله، طراح لباس |
به نام خدا هانا تاجیما وقتی که هفده ساله بود به دین اسلام مشرف شد. وی نگران کمبود تنوع لباس برای زنان تازه مسلمان بود به همین دلیل خانه ی مد مایاسا را تأسیس نموده تا حجاب را برای زنان جذاب تر نشان دهد. واقعیت این است تا لحظه ای که فهمیدم اسلام دین واقعی می باشد هیچ گاه تصمیم نداشتم مسلمان شوم. خانواده ام مذهب مشخصی نداشتند، ولی برعکس به دین اهمیت می دادم، گرچه از رابطه ای که با آن داشتم دلسرد بودم. من در دهکده ی دیوون بزرگ شدم، والدینم به هیچ مذهبی اعتقاد نداشتند و من نیز تا وقتی که وارد دانشگاه نشدم زیاد دنبال آن نرفتم. در آنجا افرادی را می دیدم که با وجود اینکه به کلیسا می رفتند ولی الکل و مواد مخدر مصرف می کردند. در دانشگاه با چند دانشجوی مسلمان دوست شدم، از اینکه چرا آنها اهل رفتن به کلوپ نیستند و در مهمانی ها شرکت نمی کنند، کنجکاو بودم. فکر می کردم که شاید آنها کمبودی دارند که نمی خواهند به چنین جاهایی بیایند. در آن زمان داشتم فلسفه مطالعه می کردم و سردرگم بودم. در زندگی هیچ کمبودی نداشتم و از لحاظ مادی تأمین بودم. همزمان درباره ی ادیان تجربه هایی کسب کردم. در این بین چیزهایی وجود داشت که مرا به سوی اسلام می کشید ولی هیچ شباهتی به آن چیزی که به دنبالش بودم نبود. در واقع قرآن حقایق را برایم باز نمود. آیاتی درمورد حقوق زنان مرا به شگفتی وا داشت. هر قدر که درباره ی اسلام مطالعه می کردم بیشتر متقاعد می شدم که این دین را بپذیرم چرا که دوستان رنگین پوست مسلمانم را به هم پیوند داده بود. واقعاً احساسم را برانگیخته بود، و نمی توانستم بگویم که مسلمان نیستم. هر قدر باورم نسبت به اسلام بیشتر می شد خودم را به آن نزدیکتر می دیدم. خوشبختانه خانواده ام هیچ مشکلی با این موضوع ندارند، آنها خواهان خوشحالی من هستند. آنها نیز چیزهای مثبت موجود در این دین مبارک را می بینند و درک می کنند. پایان
ترجمه: مسعود
|