تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

داستان اسلام آوردن بانو زینیال، یونان


 سفر من به سوی اسلام از چند سال پیش آغاز شد. من در آتن پایتخت یونان به دنیا آمدم، و تا پایان دبیرستان در آنجا زندگی کردم. خانواده ای دوست داشتنی دارم، تنها یک خواهر دارم و والدینم برای خوشبختی ما هر کاری می توانستند کردند. مذهب نقش زیادی در زندگی من نداشت، وقتی بچه بودم اغلب به کلیسا می رفتیم.

به هر حال از خداوند فاصله گرفته بودم و در پس زمینه ی ذهنم گاهی از او یاد می کردم. می دانستم که هرگز مرا فراموش نمی کند و همیشه تحت نظر او هستم. در مسیحیت یادگرفته بودم که مسیح به خاطر گناهان ما خواهد مرد و این هرگز مرا متقاعد نمی ساخت.

به هر حال هنگامی که دبیرستان را در یونان به اتمام رساندم، برای ادامه ی تحصیل به بریتانیا رفتم. در آنجا بود که با همسرم که یک مسلمان بود آشنا شدم. در آن موقع به هیچ مذهبی اهمیت نمی دادم، به همین دلیل تنها چیزی بود که درباره ی آن بحث نمی کردم. ولی در کل به دین همسرم احترام می گذاشتم. وقتی دبیرستان بودم درمورد اسلام خیلی کم چیزهایی فرا گرفته بودم که باعث شده بود دیدگاه جالبی نسبت آن نداشته باشم.

وقتی فرزندانم بزرگ شدند هنگام عید و دیگر مراسم مذهبی به مسجد می رفتند اما من هرگز با آنها نمی رفتم. فکر می کردم که آیین ارتودوکس مسیحی بهترین مذهب برای من می باشد و صحیح ترین دین است. حالا به این نتیجه رسیده ام که بدون تحقیق و جستجو هیچ گاه به حقیقت دست پیدا نمی کنم.

چند سالی به این منوال سپری شد و من سرگرم دنیای خودم بودم. فکر می کردم که اشتباه بزرگی مرتکب شده ام که با یک مسلمان ازدواج نموده ام، کسانی که کشور و خانواده ام و مذهبم را تهدید می کنند. همسر و دو فرزندم تصمیم گرفتند که برای مدتی مرا ترک کنند. هنگام رفتن پسر کوچکم برای من پیامی گذاشت و نوشته بود: "مادر جان ما شما را دوست داریم و دلم نمی خواهد با ما فرق داشته باشی، و وقتی مردی از ما جدا شوی و به جای دیگری بروی، لطفاً دین اسلام را بپذیر".

با خودم مرتب درگیر بودم و از پذیرفتن اسلام شک و تردید داشتم، ولی بالاخره پس از سی سال تصمیم گرفتم قرآن بخوانم. شروع کردم به خواندن و تا پایان، آن را کنار نگذاشتم. اعجاز قرآن، داستان پیامبران، زبان قرآن همه ی آنها برایم جالب بودند. با این حال می دانستم که دارم کلام پروردگارم را می خوانم.

اسلام دین جدیدی نیست، بلکه دینی است که از اول تا آخر توسط پیامبران در هر زمانی برای بشریت نازل شده است. فهمیدن آن آسان است، تنها به خداوند یکتا ایمان آوردن و شریکی برای وی قرار ندادن می باشد. نه تثلیث و نه پسر خدا و نه واسطه برای ارتباط من با او، بلکه فقط من و خالقم.

می توانم با پروردگار حرف بزنم و او نیز می شنود. در طول روز پنج مرتبه با او صحبت می کنم، در هر کجا می توانم او را فرا بخوانم. به هیچ کسی نیاز ندارم که به خاطر گناهان من بمیرد. می دانم که خداوند از تک تک اعمال من با خبر است و امیدوارم که گناهان مرا ببخشد.

خداوند تنها قرآن را برای ما نفرستاده بلکه پیامبر را برای راهنمایی انسان به سوی حقیقت تعیین نموده تا ما را در پیمودن این مسیر طولانی یاری نماید. سپس به جستجو و سؤال کردن پرداختم. در این بین به یک چیز رسیدم و آن هم این است که اسلام دین واقعی خداوند می باشد، و من آماده ام که مسلمان شوم.

نه هیچ شکی و نه پشیمانی باقی نماند، و بالاخره اسلام را به عنوان دین جدید انتخاب کردم. از خداوند سپاس گزارم که مرا از تاریکی به سوی روشنایی هدایت فرمود.

پایان

 


ترجمه: مسعود

سایت مهتدین

Mohtadeen.Com