|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
داستان شیرین مسلمان شدن یک نژادپرست افراطی به دین اسلام |
محمد اسلام یکی از تازه مسلمانان اهل بریتانیا است وی می گوید: " وقتی که بالاخره تصمیم گرفتم مسلمان شوم فوراً احساس خوبی به من دست داد". این داستان یکی از داستان های شگفت انگیز تازه مسلمانی به نام جان آرود، می باشد که پس از اسلام آوردن نام محمد اسلام را برای خود برگزید. او قبلاً عضو دسته ی مهاجر ستیزان افراطی در شمال بریتانیا بود. "به طور کلی به هیچ مذهبی اعتقاد نداشتم. تنها برای مراسم خاصی به کلیسا می رفتم. وقتی شانزده سالم بود وارد گروه ضد مهاجرت در لندن شدم. ما به مردم آسیایی که در لندن مقیم بودند حمله می کردیم و از آزار آنها لذت می بردیم. دینشان را مورد تمسخر قرار می دادیم و به آنها تروریست می گفتیم. شعارهایی نظیر: چرا به کشور خودتان بر نمی گردید و شغل و وطن ما را اشغال کرده اید؟ می دادیم." به هر حال پس از مدتی این گروه توسط نیروهای پلیس منحل شد و محمد در لندن با چند مسلمان آشنا شد و تحت تأثیر رفتار شایسته ی آنها قرار گرفت. زندگی وی پس از خریداری ترجمه ی قرآن زیرورو گشت. او می گوید: "قبل از این که کتاب را بخرم جذب عکس روی جلد کتاب شدم چرا که تا آن موقع عکسی به این زیبایی ندیده بودم. تا وقتی که به خانه رسیدم و شروع به خواندن قرآن نمودم هیچ نظری راجع به آن نداشتم". محمد می خواست قرآن را به این منظور بخواند که چیزی بر ضد مسلمانان در آن بیابد. او می گوید: "قلبم می گفت که این کتاب کلام خدا نیست بلکه نوشته ی دست بشر می باشد، که تناقضات و خطاهای بسیاری در آن وجود دارد. در ابتدا چنین نظری درمورد اسلام داشتم و آن را مذهبی پوچ و باطل می انگاشتم. ولی وقتی شروع به خواندن آن نمودم، فهمیدم که اسلام کاملاً مخالف چیزی است که جامعه می خواست به آن باور داشته باشم". درسال 1992، محمد لندن را ترک کرد و به شمال بریتانیا بازگشت. در آنجا با گروهی از مسلمانان به بحث و گفتگو درباره ی قرآن و حقیقت اسلام پرداخت. وی می گوید: "آنها نه تنها به طور عقلانی ثابت کردند که خداوند وجود دارد بلکه برایم روشن شد که قرآن کلام پروردگار است". همچنین این گروه از مسلمین به محمد خاطر نشان کردند که اگر بتواند ثابت کند که خداوند وجود ندارد و قرآن کلام وی نیست، آنها قول می دهند هر چه زودتر به آیین مسیحیت روی بیاورند. محمد بی درنگ پذیرفت و شروع به تحقیق و جستجو کرد از هر مسلمانی که سؤال می نمود پاسخ مشترکی دریافت می کرد. سرانجام پس از مدتی از این کار پشیمان شد و از حرف خود برگشت. یک سال بعد تصمیم گرفت مسلمان شود. در نوامبر سال 1996، شهادتین خود را اعلام نمود. وی می گوید: "با گرفتن این تصمیم تمام زندگیم تغییر کرد و همه چیز عوض شد، و احساس راحتی می کردم". اطرافیان محمد از مسلمان شدند وی زیاد شوکه نشدند زیرا او از یک سال قبل به آنها گفته بود که قصد دارد به دین اسلام روی بیاورد. به هر حال خانواده ی وی از تصمیمش حمایت نکردند. محمد می گوید: "خواهرم از حرف زدن با من خودداری کرد. پدرم نیز اصلاً نمی خواست هیچ توضیحی راجع به این موضوع بشنود چرا که فکر می کرد اسلام در هر حال چیزی جز دروغ نیست. مادرم فقط ابراز نگرانی می نمود، و گاهی به دیدنم می آمد، در کل او از همه بهتر است". محمد همه ی دوستان قدیمی اش را از دست داد. به گفته ی وی چون آنها مرتب به مهمانی ها می رفتند و الکل مصرف می کردند از ادامه ی دوستی با آنها پرهیز نمودم. برای انجام عبادت هایم مشکلی نداشتم، از یک سال پیش دست از مصرف الکل و غیره برداشته، و روش زندگیم را کاملاً تغییر داده بودم. محمد پس از اسلام آوردن با دختر مسلمان پاکستانی ازدواج کرد، و زندگی جدیدی برای خود بنا نهاد. پایان
ترجمه: مسعود |