تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

کارلا از آمریکا به دین اسلام مشرف می شود-1

 


برای اولین بار سفر من به سوی اسلام از بیست سال پیش آغاز شد، در آن موقع دوازده سالم بود. به مدرسه ای پرهزینه و خصوصی می رفتم. در برخی از ساعت های درسی در مورد مذاهب موجود در جهان مانند: مسیحیت، یهودیت، اسلام، بودیسم و هندوئیسم مطالبی را می خواندیم.

نمی دانم چرا ولی در میان آنها اسلام از جذابیت خاصی برخوردار بود. در آن زمان دوچیز نزد من اهمیت داشت، اول ایمان به خدای یکتا، که این مورد بسیار مهم بود. دیگری موضوع نماز، که در این جا تنها نماز خواندن مطرح نبود بلکه چگونگی عبادت پروردگار توسط آن برایم اهمیت داشت.

در مسیحیت وقتی نماز می خوانیم فقط چیزهایی را که می خواهیم داشته باشیم را از خداوند درخواست می کنیم. در حالی که مسلمانان در نماز تنها به ستایش پروردگارشان می پردازند.

وقتی که در واشنگتن دی سی به دانشگاه رفتم، آنجا جمعیت بزرگی از جوانان مسلمان را داشت. علاقه من به سوی اسلام قطعاً در آنجا شکل گرفت. گرچه خجالت می کشیدم به طور آشکار به یادگیری دین اسلام ادامه دهم. به جای آن به مرکز اسلامی می رفتم، و در کلاس های آموزشی برای تازه مسلمانان ثبت نام نمودم. برای خودم ترجمه ای از قرآن کریم را خریداری کرده و شروع به خواندن  نمودم. آن خیلی شگفت انگیز بود، به نوعی دلم را تسخیر نمود. چیزی که در ابتدای علاقمندی به اسلام توجه مرا به خود جلب نمود رعایت حقوق زنان بود. هرکسی که انجیل را مطالعه کرده باشد خواهد دید که چنین چیزی درباره ی حقوق زنان در آن وجود ندارد و این قانون  تنها مختص به دین اسلام می باشد.

سال آخر دانشگاه بود، با برنامه ی دعوت به سوی اسلام که از  تلوزیون پخش می شد مواجه شدم. این برنامه روزهای جمعه پخش می شد و هر بار مراسم اعلام شهادتین تازه مسلمانان را نشان می داد. از این برنامه خوشم آمد و وقتی که شهادتین را می خواندند و  من بارها با آنها این کلمات را تکرار می نمودم.

متأسفانه دوست مسلمانی نداشتم تا به بحث و گفتگو راجع به اسلام بپردازم. همچنین فکر این که عکس العمل دوستان و خانواده ام در این باره چه خواهد بود مرا نگران می ساخت.

همچنان به خواندن قران ادامه دادم و از خداوند در خواست کمک می کردم، و امیدوار بودم خداوند پاسخ دعاهای مرا خواهد داد. با این مطالعات سطحی نمی توانستم عطش شناخت پروردگار را در خود فرو نشانم. بنابراین تصمیم گرفتم به کلیسا بروم و از لحاظ مذهبی فردی  ثابت قدم باشم.

مشکل این جا بود که همیشه نسبت به مسیحیت دچار شک و تردید می شدم و پاسخی منطقی برای سؤالات خودم در ان نمی یافتم. خدا بودن مسیح هیچ احساسی را در من بر نمی انگیخت. ولی همچنان امیدوار بودم که بالاخره این وضعیت بهبود پیدا می کند.

 

در برخی از دوره های تعلیم انجیل گروهی می آمدند و شروع به دروغ گفتن درمورد مسلمانان می کردند. بلند می شدم و می گفتم نه این حقیقت ندارد! و  باعث می شد فعلاً  از اعلام شهادتین خوداری نمایم.

ادامه دارد...

 


ترجمه: مسعود

سایت مهتـدین

Mohtadeen.Com