تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

مسلمان شدن کاترین هانتلی از لندن

والدینم حتی قبل از اینکه مسلمان شوم همیشه فکر می کردند که من غیر طبیعی هستم. وقتی که نوجوان بودم به جای اینکه با دوستانم بیرون بروم پای تلوزیون می نشستم، والدینم به من می گفتند آیا هیچ دوستی نداری که با او بیرون بروی؟

حقیقت امر این بود که از رفتن به مهمانی ها و الکل و از این جور کارها خوشم نمی آمد. همیشه آدم ساکتی بودم و بیشتر به معنویات علاقه داشتم. بنابراین در سال اول دانشگاه شروع به تحقیق درمورد دین اسلام نمودم. در قلبم آرامش خاصی را احساس می کردم و چیز دیگری برایم مهم نبود.

چون قبلاً به ندرت می توانستم مسلمانی را ببینم بنابراین با کسی ارتباط نداشتم، و والدینم زیاد روشنفکر نبودند. تمام کتاب های اسلامی و حتی روسریم را نیز در کمد لباس هایم پنهان کرده بودم تا مبادا والدینم آنها را پیدا کنند.

وقتی موضوع را به آنها گفتم یک دفعه شوکه شدند، و مرا تهدید به بیرون کردن از خانه نمودند. ولی اشتیاق من به سوی اسلام داشت همچنان قویتر می شد.

تصمیم گرفتم لباس های بلند و متین بپوشم و ماه رمضان را روزه بگیرم. خیلی خوب داشتم پیشرفت می کردم تا اینکه یک روز، دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم.

از خانه بیرون رفتم، حجابم را پوشیدم. برای اولین بار از خودم خوشم آمده بود. یک راست به مسجد رفته و شهادتین را اعلام کردم. یک هفته بعد از اسلام آوردنم، مادرم به اتاقم آمد و گفت؛ آیا می خواهی چیزی به من بگویی؟  فقط داشتم به صورتش نگاه می کردم، او نمی توانست مرا درک نماید که چرا می خواهم مذهبم را تغییر بدهم.

در خانه ی پدری به عنوان یک مسلمان زندگی کردن خیلی سخت بود. آنها دوست نداشتند من پنج نوبت در روز نماز بخوانم، و یا حجاب داشته باشم. چهار سال گذشت، و با پسری که اهل افغانستان بود آشنا شدم. با هم ازدواج کردیم و خیلی خوشحالم که کسی وجود دارد که از من پشتیبانی کند.

ازدواج با یک مرد افغان حالا دیگر والدینم را بر سر خشم آورده بود . آنها فکر می کردند که دیگر به کلی عقلم را ازدست داده ام. هم اکنون برای خودم خانه ای دارم که بتوانم عبادات دینیم را در آن انجام دهم.

 


 


ترجمه: مسعود

سایت مهتــدین

Mohtadeen.Com