|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
دیوید داستان اسلام آوردنش را تعریف می کند- از آمریکا |
تقریباً بیست سال پیش از خودم پرسیدم که بقیه زندگیم را چگونه باید سپری کنم؟ در آن موقع زندگیم کاملاً بی معنا و بدون هدف بود. در ذهنم سعی می کردم آینده ام را تصور کنم، به آدمی تبدیل شده ام که افکاری مریض گونه و ضد جامعه دارد، دارایی هایش را در امور بیهوده صرف می کند، کارهای بی معنایی که به سلامتی آسیب می رساند، انجام می دهد. در آن زمان دو تا از همکارانم مسلمان بودند. یکی از آنها خیلی خوش برخورد و مهربان و با ادب بود و چند بار مرا به خانه اش دعوت کرد( رفتن به خانه ی یک مسلمان برایم جالب بود چون شنیده بودم آنها غیر مسلمان را به خانه یشان راه نمی دهند). با وجود اینکه همکار و دوست صمیمی بودیم ولی آنها هیچ وقت راجع به مذهب از من سؤالی نمی کردند، و یا اینکه مرا وادار کنند از دین آنها سر در بیاورم. مدتی بعد چیزهایی از اسلام فهمیدم که واقعاً تعجب مرا بر انگیخت. در اسلام نوشیدن الکل حرام است (این یکی از حقایقی بود که فهمیده بودم). دلم می خواست بین خودم و پروردگارم عهد و پیمانی ببندم، و طولی نکشید این فکر عملی شد. خیلی زود به دین اسلام مشرف شدم، و آرامش ابدی را در درون خود جستجو کردم. پایان
ترجمه: مسعود |