|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
عزیزه از اسلوواکی؛ می دانم خداوند که همیشه مراقب من است |
عزیزه از اسلوواکی توسط خانواده ای سوئیسی با دین اسلام آشنا شد. در یک کلیسای کاتولیک رومی در زادگاهم اسلوواکی غسل تعمید داده شدم. در آغاز مرتب در مراسم آیین عشای ربانی شرکت می کردم، اما خانواده ام هرگز به کلیسا نمی آمدند. با وجود این، به عنوان مسیحی بزرگ شدم که به وجود خداوند اعتقاد دارد و در جستجوی حقیقت است. خیلی چیزها در مذهب کاتولیک برایم غیر منطقی بودند، مثلاً تفکر گناهان ارثی هستند. وقتی ده سالم بود به کلیسای مسیحیان می رفتم، در آنجا به تعدادی از سؤالات من پاسخ داده شد. یکی از آنها در باب گناهان ارثی بود که هیچ وقت در نسخه ی اصلی انجیل به این مورد اشاره نشده است. در کلیسا احترام به مردم، عبادت و در هر کاری اطمینان به خداوند را فرا گرفتم. نه به خاطر خودمان بلکه به خاطر دیگران سعی می کردیم آدم خوبی باشیم، به آنها کمک کنیم و همیشه مثبت اندیش باشیم. به سوئیس رفته تا قبل از شروع امتحانات ورودی مدرسه در زبان آلمانی پیشرفت کنم. وقتی داشتم تعطیلات تابستان را در سوئیس همراه خانواده ای مسلمان می گذراندم همه چیز به تدریج تغییر کرد. ارتباط دو طرفه را در آن خانواده مشاهده می کردم، احترام به فرزندان از طرف والدین و غیره. این جا بود که نور ضعیفی از سفر به سوی اسلام در وجود من سو سو نمود. هنگامی که پس از گذشت دو ماه به اسلوواکی بر گشتم، ترجمه ی انگلیسی قرآن را از یکی از کتاب خانه ها به امانت گرفتم. شروع به خواندن قسمت هایی از آن نمودم ولی خیلی چیزها را نمی فهمیدم. تا زمانی که زبان انگلیسی فرا گرفتم و خیلی مؤثر واقع شد. صحبت هایی در کلاس با دانش آموزان لبنانی که مسلمان بودند داشتم. بیشتر درمورد اسلام و مسلمانان بحث می کردیم. اطلاعات فراوانی راجع به اسلام به دست آورده بودم. برای اولین بار از جانب مسلمانان به پاسخی منطقی برای سؤالات بی جواب خود رسیدم. سپس روزی رسید که در قلبم ضربه ی نهایی را احساس نمودم که مرا به جلو پیش می راند. به من نشان می داد که همین حالا وقت آن رسیده که اسلام را بپذیرم و از آن همه زرق و برق دروغینی که در اطراف خود می دیدم جدا شوم. می خواستم فریاد بزنم و احساسم را به گوش تمام دنیا برسانم. در دسامبر سال 1999، به دین اسلام مشرف شدم، با روزه گرفتن، نماز خواندن و حجاب پوشیدن هیچ مشکلی نداشتم. سعی می کردم در پوشیدن حجاب ثابت قدم باشم و خدا را شکر موفق شدم. البته مقداری در برابر والدینم و محیط کارم احساس ترس داشتم، مطمئن بودم که والدینم مرا از خانه بیرون خواهند انداخت و رئیسم نیز عصبانی می شود. با وجود این، از ته دل به تصمیم خودم اعتماد داشتم و تمام مشکلات در پیش را با جان و دل پذیرفتم. این کار خدا است، او از من محافظت می کند، زیرا تنها او می داند که چه راهی برای من مناسب تر می باشد. به خاطر همه چیز از او سپاس گزارم. خدا را شکر پس از مدتی خانواده و رئیسم مرا بدون هیچ مشکلی پذیرفتند. خیلی مهم است که انسان در همه ی کارها به خدا اطمینان داشته باشد، چرا که او می داند چه چیز پیش روی ما است. پذیرش اسلام پایان سفر ما نیست، آن فقط آغاز یک سفر است. باید سعی کنیم تا حد امکان اطلاعات لازم را به دست بیاوریم و کوشش کنیم تا مسلمان خوبی باشیم. یک سال پس از مسلمان شدن با همسرم آشنا شدم، او مرد بسیار فهمیده ای است و خیلی از چیزها درمورد اسلام را از او یاد گرفتم. یک ماه پس از ازدواجمان تصمیم گرفتیم برای زندگی به زاد گاه وی کویت برویم. قبل از ازدواجمان خانواده ی وی به اسلوواکی آمده بودند تا با هم آشنا شویم. آنها خیلی مهربان بودند و مرا با قلبی باز پذیرفتند. در کویت به یاد گیری علوم اسلامی پرداختم، همچنین به فرا گرفتن زبان کویتی و فرهنگ و روش زندگی آنها علاقه ی خاصی نشان دادم. در آخر باید بگویم که باید با داشتن اطمینان به خداوند از او بخواهیم تا ما را به راه راست هدایت نماید. او می داند چه چیزی برای ما بهتر است و باید سپاس گزار او باشیم. پایان
ترجمه: مسعود
|