|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
دکتر مصطفی ملد، یهودی سابق، ایالات متحده (بخش 1) |
اودیسه داستانی طولانی از ماجراهای سفر های پرحادثه و سرگردانی است. واژه ی اویسه از اودیسیوس (یولیسس به زبان لاتین) قهرمان شعر اسطوره ای، اودیسه، گرفته شده است. داستان بازگشت او به وطن ده سال به طول انجامید. در نگاهی به گذشته، مسیر من به سوی اسلام و بازگشت من به موطن اصلی خویش مانند داستان اودیسه است. وقتی زندگی خود از اوان کودکی تا زمانی که سرانجام شهادتینم را بیان کردم، از نظر می گذرانم داستانی به درازای حدود 40 سال را می بینم که نشانه ها و نقطه عطف های زیاد و حوادث فراوانی که برخی مهم و برخی جزئی بودند در آن است که همگی برای آماده سازی من و نشان دادن مسیر اسلام بوده است. من در بوستون بزرگ شدم. آن جا بیشتر یک شهر کاتولیک، با اکثریت ایتالیایی و جوامع اندک اما حائز اهمیت سیاهان، یهودیان، چینی ها، یونانی ها، آمریکایی ها، مسیحیان و اعراب بود و مخصوصاً در آن روزها هر گروه محله ی خود را داشت. آن جا تعداد زیادی رستوران یونانی و سوری وجود داشت. خانواده ی من بیشتر از یهودیان محافظه کار و طبقه ی کارگر بودند. نیاکان من به دلیل قتل عام و آزار ضد یهودی سزار روسیه در سال 1903 گریختند. بیشتر افراد خانواده ی ما به کارهای دستی روی آوردند. من اولین فرد در خانواده بودم که مدرک دانشگاهی می گرفتم. خانواده ی ما کاملاً مطابق شریعت یهود عمل نمی کرد، اما هرگز به فکر خوردن گوشت خوک نمی افتادیم. ایام روزه داری و مذهبی مراعات شده و هر روز شنبه و تعطیلی، به مدت سال های زیادی به همراه پدر و عمویم به کنیسه می رفتم. کنیسه ای که ما به آن جا می رفتیم محافظه کار و نزدیک به سنتی ها بود و نه متجددین. در شش سالگی به مدرسه ی یهودی رفتم. در 1948، شاهد تاسیس دولت اسرائیل بوده و تبلیغات صهیونیسم همه جا را پر کرده به برگزاری مباحثات و مراسم یادبود درباره ی نازی ها و اردوگاه های آدم سوزی می پرداختند. در آن هنگام هنوز یهودستیزی در ایالات متحده، خصوصاً در جنوب و غرب کشور، و همچنین در بوستون رواج داشت. یونانی ها، سوری ها و ایتالیایی ها با یهودیان مشکلی نداشتند، اما ایرلندی های بوستون معضل بزرگی بودند، که قضیه به جنگ جهانی اول برمی گشت. در کودکی به دفعات من را کتک زده، تف انداخته و اذیت و آزار می دیدم. پدرم یک موسیقی دان و رهبر ارکستر بود. او صدای زیبایی داشت و با حزن زیادی اوراد نیایش را می خواند. در هشت یا نه سالگی شانس آن را داشتم که با ایستگاه رادیویی آشنا شوم که برنامه هایی را درباره ی جوامع قومی محلی پخش می کرد. به برنامه های عبری، یونانی و ارمنی، و مخصوصاً به برنامه های عربی گوش می دادم. عاشق موسیقی و زبان عربی شدم. سعی کردم با دقت کردن در اخبار عربی آن را بفهمم. بدین ترتیب مخارج "ق، خ، ح و ع" را که در عبری قدیم بوده و اکنون از بین رفته را آموخته و توانستم در کلاس های زبان عبری جایزه بگیرم. در دبیرستان، با کتابخانه ی عمومی بوستون و بخش بایگانی آن آشنا شدم. جدای از آثار کلاسیک، موسیقی های فولکلور قومی سراسر جهان در آن جا بود که در این بین به آثار خاورمیانه: عربی، ترکی، فارسی، هندی و پاکستانی علاقمند شدم. این جزئیات را برای آن ذکر می کنم که اسلام فرهنگ تابع غیر قابل انکاری دارد: زبان، آهنگ، اذان و قرآن، روابط اجتماعی و سایر خصوصیات که واقعاً برای هر فرد غربی بسیار عجیب و باورنکردنی هستند. بهترین دوست من در دبیرستان نیز تاثیر زیادی روی من داشت. او کتاب های فلسفی، شعر و دینی زیادی می خواند. من چندان به دو مورد اول توجه نمی کردم، ولی برخی کتاب های مذهبی؛ از جمله هندو، بودیسم، تائویسم و قرآن، را مطالعه می کردم. متوجه شدم که داستان های آن خیلی شبیه داستان های کتاب مقدس می باشد، اما احساس می کردم ضدیهودی است. با این وجود، خیلی تحت تاثیر واقع شده بودم، مخصوصاً با بیان پیامبر بودن و نه الوهیت حضرت مسیح علیه السلام. این تعریف از مسیح علیه السلام را پذیرفته و پاسخ پرسش همکلاس های کاتولیکم نیز بود که از من درباره ی اعتقادم به مسیح علیه السلام می پرسیدند. آن ها از شنیدن این پاسخ چندان ناخشنود نمی شدند. ادامه دارد... منبع: Islam Religion
ترجمه: مسعود |