|
تاریخ چاپ : |
2025 Jul 01 |
www.mohtadeen.com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
داستان هدایت محمد مارک به دین اسلام |
محمد مارک یکی از هزاران کسی است که نعمت اسلام را دریافته اند. وی در شهر ریف انگلستان و از یک خانواده ی محافظه کار به دنیا آمد. در کودکی تعلیمات و آموزش های دینی بسیاری را فراگرفت. سپس والدینش او را با چالش های دنیای خارج روبرو ساختند و او با واقعیت های تلخ زندگی آشنا شد و دریافت که برتری ازآن قدرت، زرنگی و نیرنگ بازی است و نه راستگویی و حقیقت جویی. وی در میان موج سؤالات و دلواپسی ها سرگردان بو. به جستجوی حقیقت و راستی در پیرامون خویش می گشت و چیزی نمی یافت. برای همین به ادیان دیگر پناه برد، ادیان و مکاتبی مانند: هندو، بودیسم و کنفیسیوسیسم. اما مانند کسی بود که در تاریکی گم شده باشد و به دنبال گم شده اش بگردد. جستجوی بی امان او را به یکی از فرقه های کلیسا کشانید و در آغاز پنداشت پاسخ پرسش ها و سرگردانی هایش را یافته است. اکا بعد از مدتی با دید این افراد معامله گرانند و به یأس و نومیدی افتاد و همه چیز را انکار کرد و چنین انگاشت که هرچه هست همین جهان است و روح و جهان آخرتی در کار نیست. در این زمان بود که یک فرصت شغلی در یکی از کشورهای اسلامی به وی پیشنهاد گردید و او آن ر ا پذیرفت. برای اولین بار از نزدیک با اسلام و مسلمانان آشنا می شد و پیش تر چیزی جز برخی مسائل کلی و البته غرض آلود از آنان نمی دانست. نخستین چیزی که توجهش را جلب نمود این بود که این افراد اعتماد و اطمینان بسیاری به راه و اهداف خویش در زندگی داشته و از معنای هستی یقین کاملی دارند. آنگاه مجذوب بانگ اذان و معانی و آداب آن که برایش شرح می دادند گردید، سپس بود که قرآن را نیز شنید. او حتی یک حرف از آن را نمی فهمید، اما شکوه و عظمت آن وی را شیفته ی خود ساخت و گوش جان بدان سپرد، گویی نوری بود که در مشرق جانش طلوع کرد. برای کاری به وی پیشنهاد گردید به الجزیره برود و بدانجا رفت. آن جا بود که پیوند وی با دین اسلام پیوندی ناگسستنی گردید. این جا شروع به پرسیدن و مجادله و گفتگو نمود و هر چه بیش تر فراگرفت بیش تر یقین پیدا نمود که اسلام همان گمشده ی اوست. این دینی که در وجود مؤمن آرامش و راحتی برمی انگیزد و معنای زندگی و هستی را برایش تداعی می سازد. فهمید که دارد به پاسخ تمام پرسش هایش دست می یابد: پرا آفریده شدم؟ برای رسیدن به کدامین هدف در زندگانی و مقصد کجاست؟ وی همچنان وقتش را به گفتگو و مجادله با دوستان مسلمانش می گذراند و با آنان آشناتر شده و دین اسلام را از آنان می آموخت و قدم به قدم با فکر و تأمل در این مسیر گام می نهاد. تا آنکه به وادی هدایت رسید... به خداوند رهنمون گردید... چنان که خود می گوید: "من به دین اسلام، دین فطرت خویش بازگشتم!" { فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلام } این داستان محمد مارک بود که مانند باقی داستان ها شروع شد... با سرگردانی و تباهی.. و قانع نشدن با زرق و برق های تمدن مدرن. آنگاه بازگشت به دین سرشت و فطرت انسانی که آرامش و آسودگی را می یابد. این داستان بسیاری از کسانی است که در عصر و زمان کنونی به دین مبین اسلام مشرف می گردند. والســلام.
ترجمه: مسعود |