تاریخ چاپ :

2025 Jul 01

www.mohtadeen.com    

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

ملچ یاکوف، یهودی سابق، آمریکا (بخش 1)

 

نام سابق من ملچ یاکوف می باشد. اکنون نیز در همان ناحیه از نیویورک که متولد شدم زندگی می کنم. خانواده ی ما نیمه مذهبی بود؛ عضو فرقه ی چیسدیک بودیم که هر یکشنبه به کلیسا می رفتیم، اما به همه ی احکام آن پایبند نبودیم. چیسدیک در واقع فرقه ی اصلی یهودیت فوق سنتی است. آن ها به این خاطر چنین نامیده می شوند که به شدت به قوانین یهودیت (هالاچا) پایبند بوده و از عرفان یهودی (کابالا) پیروی می نمایند. آن ها همان آدم های عجیب و غریبی هستند که می بینی با لباس و کلاه های مشکی در خیابان راه رفته و ریش و سبیل های درازی دارند.

البته ما این چنین نبودیم. خانواده ی من روزهای شنبه آشپزی نموده و از برق استفاده می کردند، و من هم عرق چین یهودی سرم نمی گذاشتم. به علاوه، در یک محیط غیرمذهبی با دوستان و همکلاسی های غیریهودی بزرگ شده بودم. سال های زیادی، به خاطر رانندگی در روزهای شنبه و خوردن غذاهای غیرحلال احساس گناه می نمودم.

با آنکه به همه ی قوانین عمل نمی نمودم، حس می کردم که این دین راه رسیدن به خداوند است و هربار که قانونی را زیر پا می گذاشتم، گناهی را در برابر دیدگان خداوند مرتکب می شدم. از همان روزهای نخست، مادرم داستان خاخام های بزرگی مانند علیاذر، بال توو و افسانه هایی از هاگادا (بخشی از تلمود که جدای از هالاچا می باشد) و تورات را برایم می خواند.

تمام این داستان ها پیغام قومی یکسانی داشتند، که به من کمک می کردند خود را جزئی از جامعه ی یهودیت، و بعدها جزو جامعه ی اسرائیل بدانم. داستان ها نشان می دادند که یهودیان در طول تاریخ مورد ظلم و ستم واقع شده اند، اما خداوند همواره تا پایان کار جانب مردمانش ایستاده است. براساس داستان هایی که با آن بزرگ شده ایم می آموزیم که معجزات در هر جا نجات بخش قوم یهود بوده اند. باقی ماندن قوم یهود در طول تاریخ، خود یک معجزه به حساب می آید.

چنانچه کسی بخواهد نگاه ملموسی به علت اینکه چرا چنین موضع غیرمنطقی صهیونیستی در قبال اسرائل دارند، داشته باشد، باید از شیوه ی تلقین چنین داستان هایی به کودکان اسرائیلی خبرداشته باشد. همین است که صهیونیست ها وانمود می کنند کارشان کاملاً درست می باشد. همه ی نصرانی ها دشمنانی آماده ی حمله به حساب می آیند، و برای همین هرگز قابل اعتماد نیستند. یهودیان پیوند مستحکمی با همدیگر دارند و یکدیگر را "افراد برگزیده ی" خداوند می دانند. سالیان سال این اعتقاد در من نیز وجود داشت.

اگرچه هویت یهودی در من نیرومند بود، نمی توانستم به مراسم روزهای شنبه (شول) بروم. هنوز یادم هست که پسربچه که بودم به زور می بایست به همراه پدرم شول به بروم. یادم هست که چقدر کسالت بار بود کسانی که با کلاه های سیاه و ریش های دراز به زبان خارجی عبادت می کردند چه اندازه برایم بیگانه بودند. چنان بود که گویی به دنیایی جدا از دوستان و آشنایانم پرت شوم. این چیزی بود که گمان می کردم هستم، اما من (و والدینم) هرگز مانند سایر افراد خانواده سبک زندگی چسدیک ها را برای خود برنگزیدیم.

ادامه دارد...

منبع: http://www.islamreligion.com/articles/1467/

 


 

ترجمه: مسعود

سایت مهتـدین

Mohtadeen.Com